حرفهای تنهایی شاعر دکتر مینا آقازاده
حرفهای تنهایی شاعر دکتر مینا آقازاده
باید خودمو پیدا می کردم !
ماه ها بود اثری از من در من نبود ؛
هر چقدر تکّه پاره های روحمو کنار هم می چیدم ،
این پازل درست نمی شد که نمی شد .
خرده شکسته های غرورم تمام روحمو زخمی کرده بود ،
گریه ها کدر ترم کرده بود ،
وَ هر چی لبخند جور می کردم
با حال و هوای لبام جور در نمی یومد !
نه حرفی برای گفتن داشتم ،
نه پایی برای رفتن…
وَ نه قلبی که قرار عاشقانه ای رو باهاش کوک کنم!
نمی دونم کدوم دست ولم کرده بود
که مثل بچه ها
تو شلوغیِ دردها گم شده بودم !
حتی خودم خودمو نمی شناختم
انگار یه غریبه سوار جسمم شده بود و
هی من و به بیراهه ها می تازوند.
زنده زنده در حال تموم شدن بودم؛
باید کاری می کردم
باید دستمو دراز می کردم و
خودم و از زمین بلند می کردم!
باید می ذاشتم
زندگی یه بار دیگه تو روحم دمیده بشه!
هنوز دور و برم کسایی بودن
که به من با همه ی به هم ریختگی هام نیاز داشتن !
باید به داد خودم می رسیدم؛
یه یا “عشق” گفتم و دوباره بلند شدم…
شاعر : دکتر مینا آقازاده
بیوگرافی شاعران ودکلماتورهای سایت عشق زیبا
بیشتر بخوانید بشنوید
عشق وعرفان شاعر محمدعبادی سالک
متن صبحگاهی نویسنده خوانش نازنین رامندی
مجموعه اشعار کوتاه شاعر بانو معصومه صابر
ترانه یادت شاعر ترانه سرا خوانش مهشید شرافی زاده