داستان عاشقانه غمگین واقعی بی وفایی مونا

loveziba

این همه نفی درد جان فرسای دگردیسی جهان است بر جان هنر، تا از کرم کورِ بی دستُ پا پروانه ای بسازد هزار رنگ؛

مطالب مرتبط

11 دیدگاه‌

  1. شبنم گفت:

    خیلی جالب بود

  2. لاله گفت:

    چرت

    • جمشاد گفت:

      بنظرم او از یکطرف عاشق وآله شده بود ازطرفی مغرور و خودخواه بود و وقت ازدواج هم میخواست خود معین کندفرصتها را ما تعیین نمی‌کنیم از طرفی حق بازی با آینده دیگران را ما نداریم .

  3. هلیا گفت:

    اه بد بود حس بدی داشت اول فک کردم همجنسگراییه خوشم‌ اومد ولی مزخرف بود

  4. بانوی تنها گفت:

    قشنگ بود

  5. وحبد گفت:

    عشق است دبگر

  6. امید گفت:

    داستانش جالب بود اما شخص اصلی داستان مونا بود یا آرش یا نفر سوم ک بی نام نشان بود نفرسوم ..?

  7. غزاله گفت:

    داستان اب دوغ خیاری بود اصلا توجیه نیست کسی در سن ۲۴ سالگی یعنی هنوز خام و ناپخته هست بعد ۳ سال دوستی واقعا خواننده ها رو چی فرض میکنید

  8. داود نظری گفت:

    وا مونا چه گناهی داره تو به حرف عقلت گوش دادی نه دلت

  9. محمد امیدی زاد گفت:

    نمیدونم چی بگم
    این داستان یه مشکل داره یا دروغه یا اگر واقعی هستش درست تعریف نشده
    وقت می خواد بفهمی جریان چیه
    ولی گند زد توی احساسات و ذهن من یه چیزی انگار تو وجود و ذهنم خراب شده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *