یادداشت شعر و دکلمه احسان افشاری
یادداشت شعر و دکلمه احسان افشاری
شاعر در این زمانه ی تنها
دلشورهی تمامِ قرون است
در سرزمینِ ماه گرفته
ساعت همیشه راس جنون است
آن سوی پردههای حصیری
هوهوی تازیانه می آمد
از کوچههای سرخِ زمستان
تنهاییام به خانه میآمد
روحی که پشت پنجره دیدم
رقاصِ کافه های عدم بود
در گوشِ کوچه های زمستان
تنها صدا،صدای عدم بود
تنهایی ام زنی ست که هر شب
همخوابه ی تمامِ صداهاست
یک زن که از تمامِ جهانش
چیزی به جز سکوت نمی خواست
تاریکیِ تمامِ زمینم
غربت کِشِ عبورِ زمانم
تنها مگر به سیلیِ سیلاب
خود را از این جنون بتکانم
من پیشگوی فاجعه بودم
دیوانه ای که غارِ خودش بود
در سالنی به وسعتِ هستی
تنها در انتظارِ خودش بود
آری منم تفاله ی خلقت
محصولِ یک دعای نکرده
آدم گریزِ قبله ی متروک
شیطانِ سجدههای نکرده
آری منم ترانه ی اندوه
خاکسترِ رباعیِ خیام
مردی که جرعه جرعه زمین ریخت
در خوابهای یک زنِ بدنام
من هر چه برگ دور و برم بود
صرفِ حروفِ باطله کردم
ته مانده ی حضورِ خودم را
با نیستی معامله کردم
دنبال یک نگاهِ موافق
هر جای شهر سایه کشیدم
در عمقِ کوچههای بزهکار
از سایهها کنایه شنیدم
تاوانِ خندههای مکرر
بغضِ دقایقِ سگیام بود
بعد از تو این هوای سرنگی
تنها رفیقِ تو رگیام بود
مقصد کجاست،رفتن و رفتن
از باد راهِ خانه نپرسید
من از تبارِ سوختگانم
از من شناسنامه نپرسید
من انتشارِ مزهی خونم
دلشورهی تمامِ قرونم
یادم نیار چشمِ تَرم را
آوارهای پشتِ سرم را
بهتر که سهمِ خاطره باشی
طوفانِ پشتِ پنجره باشی
ما هر دو از قبیله ی دردیم
چیزی به هم اضافه نکردیم
دعوت به انصرافِ خطر باش
مومن به عشقِ زودگذر باش
دیگر به اعتراف رسیدم
اِی اتفاقِ دست نخورده
برقی که قعرِ چشمِ تو دیدم
نورِ ستارهایست که مُرده
هی تکه تکه چوب بیانداز
تا شعله بیقرار بماند
هی تکه تکه چهره بسوزان
شومینه گرمِ کار بماند
آه اِی قطارِ منحرف از ریل
دنبال ایستگاهِ خودت باش
از اشتباهِ رابطه بگذر
جبرانِ اشتباهِ خودت باش
با کوپه های شن زده رفتم
در ساعتِ تگرگ رسیدم
با قاشقِ خمیدهی شعرم
جان کندم و به مرگ رسیدم
شالِ تو روی چوب لباسی
پیچید دورِ گردنِ خانه
کنجِ اتاق برزخیام کرد
این قتل عام های شبانه
مرگ از دریچه ها معما
بر خوابِ شهر سایه کشیده
از زیر پای عالم و آدم
هر روز چارپایه کشیده
من از تو یادگار ندارم
غیر از همین جنونِ تماشا
غیر از مسیرهای نرفته
غیر از قرارهای مبادا
پشتِ کدام صورتِ بودن
پنهان کنم حماقتِ خود را
باید کجای خانه بریزم
شنزارهای ساعتِ خود را
آینهها دروغ نگفتند
من چهره در سراب کشیدم
از وحشتِ خروس شنیدم
خود را به رختخواب کشیدم
باید که در خودم یَله باشم
صیاد و طعمه و تله باشم
می ترسم از روایتِ آوار
از سنگهای پنجره آزار
میترسم از بخارِ دهانها
از جیک و پوکِ تیر کمانها
میترسم از پرندهی آزاد
از دستهای خونیِ صیاد
دل خوش نکن به آنورِ میله
آنجا کرانههای خروش است
پرواز را به خاطره بسپار
این آسمان پرنده فروش است
بیرون شروع دربهدریهاست
دارالعمارهی ننه سرماست
بشنو صدای هقهقِ ابرم
من واپسین دقایقِ ابرم
خط خوردهی جهانِ مچاله
یک سوگواریِ همه ساله
از عشق خُرده برده ندارم
جز سیبِ گاز خورده ندارم
چشم از غروبِ منظره بستم
تا در خودم گریسته باشم
جدی نگیر فلسفهها را
من زیستم که زیسته باشم
ما بر درختِ رابطه هر بار
نقاشیِ فریب کشیدیم
با فکرِ آن بهشتِ معلق
در کافهها دو سیب کشیدیم
سیلی بزن کبود ترم کن
سنگین بچاق و دودترم کن
چرخی بزن که کام بگیرم
از قلبم انتقام بگیرم
من با خودم قرار ندارم
تابوتم و مزار ندارم
در مشتِ بسته ی چمدانم
چیزی به جز غبار ندارم
سرقفلیِ مغازه ی دردم
جز شعر کسب و کار ندارم
حُکمت قبول،دست بخوابان
من جرئتِ قمار ندارم
سگ لرزهی درختم و دیگر
جز یک زبانِ هار ندارم
سگ لرزه ی درخت ندیدی
اِی میوه ی نشسته به کرسی
باید که عمقِ سوختنم را
از جعبههای میوه بپرسی
آری منم که وقتِ تلافی
قلبِ تو را به درد نیاورد
دیوانهای که هر چه تبر خورد
ایمان به فصلِ سرد نیاورد
من در غبارِ خاطرهها گم
تو در نقابِ منظره هایی
او منتظر کنار درختان
لعنت به این هوای سه تایی
من را ببند،پنجره کافیست
بیرون سکوتِ هرزهی برگ است
تصویرِ کاجهای خیابان
آوازِ دستهجمعیِ مرگ است
دیوانه روحِ دربه درش را
در کوچه جا گذاشت،نگردید
من رفته ام که بازنگردم
دنبالِ یادداشت نگردید
(متن برگرفته از وب سایت شاعر)
www.ehsan-afshari.ir
شعر و دکلمه : احسان افشاری
آهنگ و تنظیم : امیر سلطانی
دانلو دکلمه شعر یادداشت با صدای شاعر احسان افشاری
دانلو ویدیو دکلمه شعر یادداشت با صدای شاعر احسان افشاری
روزهای سیاه شاعر ﻓﻠﻮﺭﺍ ﺗﺎﺟﯿﮑﯽ
قاصدک شاعر فاضل نظری دکلمه دکتر زهرا عالمی
باران شاعر پریسا زابلی پور دکلمه دکتر بابک سلامت
مستانه شاعر هما میرافشار دکلمه سیدیوسف صفوی هیر
بند عزلت شاعر ابراهیم روزبهانی دکلمه کاترین صادقپور