نطفه ی غم شعر و دکلمه رضا حمیدی راد
آهوی دلم بسکه دوید از نفس افتاد
این مرغک وحشی ز غمت در قفس افتاد
آن کس که مداوم بشود مست ز مشروب
تا چشم تو را دیده دگر از هوس افتاد
لبخند. تو را دیده ام و چهره گشایم
این ترشی صورت به لبت از عبس افتاد
این نطفه ی غم در دل ما بسته به خون بود
کاخر به وصال تو سقط شد و پس افتاد
آن مدعی چشم تو دنبال دلت بود
دیدی که به تدبیر من او از فرس افتاد
این عشق من و توست شرر بر دل اغیار
آتش شد و بر جان و دل خار و خس افتاد
از هورم لبانت همه ی جان و دلم را
چون کوره شد و بر همه جانم قبس افتاد
شعر و دکلمه : رضا حمیدی راد
دیگر اشعار و دکلمه های شاعران سایت عشق زیبا
شعر من اگر پرنده بودم شاعر رویا مولاخواه
رویای عشق شاعر فریاد فیروزی دکلمه زهرا عالمی