رویای عشق شاعر فریاد فیروزی دکلمه زهرا عالمی
بسکه سختی دیده ام در آخر شبهای عشق
سخت میترسم من از رویای بی فردای عشق
آنقدر خوبی که چشمت پشت پلکم خفته است
تا که چشمم بسته میگردد تویی تنهای عشق
خوب من گرمای دستت سوخت جسم و جان من
این دل سرگشته خاکستر شد از گرمای عشق
مستم امشب مست تو مست شراب یادتو
تا آیا به گوشم ماند این غوغای عشق
چون که میترسم شبی مست و گرفتارت شوم
دست برمیدارم من از این مستی و سودای عشق
ناز من! غمگین نگردی ناگه از احوال من
چون ندارم طاقت ماندن در این دنیای عشق
پس خداحافظ تو ای دلیل شعر من
میروم ریزم غزل بر دست وبرپاهای عشق
شاعر : فریاد فیروزی
دکلمه : زهرا عالمی