استیصال شاعر سهیل فخری
استیصال شاعر سهیل فخری
توی فکر استیصال کردنِ خمیازه
یا که به فکر تقطیع رگ های قفس
یا که غروب و نورهان بودنِ رسوایی
یا چکانیده شُدنِ خویش در بی خوابی
مستِ دلهُره های تکراری تو
تو که عین دیافراگم کُشنده بودی
نوکانتی غمی ویرگول سازه بوده
با سوز گلوی ضَخیمُ بی زارش
جوی جویبار تو را تکانیده
با لذتِ اندک و غم های مَخملت
جنگ که همیشه برنده بوده
در جوارِ جوان های مومنش
مرگ هایِ اذهالی تو
بوی غریزه های زنی آبستن
استیکال به پنجره های ماتُ
جبروتِ دید ِ مُفلسانه یِ مُردن
کافورهایِ دجالِ در مبالِ زیستن
آمیختگی های پُر اِطنابِ هر فرد
کوچه های عَفیفه با عرعر های باسق
با دردِ جذامِ خواستنُ نتوانستن ..
شاعر : سهیل فخری
بیشتر بخوانید
ترانهی مادر شاعر حسن اسدی شبدیز خوانش شعر هستی مرادی
عشق رازیست شاعر فاضل نظری خوانش شعر عادل علاءالدینی
دلنوشته صبحت بخیر نویسنده صفا سلدوزی خوانش متن لیلا موسوی
بیوگرافی و شعرهای خارجی