دلتنگی نویسنده اسماعیل دلبری
دلتنگی نویسنده اسماعیل دلبری
همیشه از رفتنش میترسیدم
از اینکه احساسم تکه تکه شود و
ناخوشی های این روزگار لعنتی طعمِ پر حلاوتِ دوست داشتن هایم را به کامش تلخ سازد
همه چیز با او به خوبی میگذشت
دیگر زندگی معنی واقعیش را گرفته بود
مهم نبود آدم ها چگونه نگاهم میکنند ، زبان به طعنه میگیرند
یا سادگیِ عاشقانه هایم را لودگی میخوانند
هر چه بود یک نگاهِ کوچکش پس لرزه های دلبستنم را شدیدتر میکرد
دیگر عاشقش شده بودم
راه برگشتی نبود…
صدایش ذوق خوشبختی ام را فریاد میزد و عطرش بوی همیشگی ماندن را میداد
کم کم فصل خوشی ها پایان گرفت و با سیلی از بی تفاوتی بهانه های دل کندنش را آغاز کرد
ترس از دست دادنش همیشه عذابم میداد و تنهایی دست و پا شکسته خودش را به من نزدیکتر میکرد
وقت رفتنش که فرا رسید به یکباره همه چیز بر روی سرم خراب شد
نفرت دستِ دلم را میکشید و دلتنگی مدام از دستش درمی آورد…
حالا مدتی است که دیگر بی همسفرم
اما او چه میداند
همینکه نفس میکشد ،
چقدر برایم خوب است…!
نویسنده : اسماعیل دلبری
بیشتر بخوانید
شعر خط فقر شاعر امید روزبه خوانش شعر سام مردانی
جان من برگرد شاعر سیده زهرا شفیعی خوانش نگار هادی
شعر فاصله شاعر اطهره رضایی خوانش شعر مریم بختیاری
شعر سند عشق شاعر غلامرضا خدارحمی خوانش شعر بانو رز
بیوگرافی و شعرهای خارجی