شعر زیبایی محض از اردشیر هادوی
مستم ز چشمان تو ای زیبایی محض
لب های شیطان تو ای زیبایی محض
صدها هزار عاشق درون دامت اینجا …
همواره حیران تو ای زیبایی محض
جاری شده در امتداد مبهم شب
موی پریشان تو ای زیبایی محض
با من سخن از دین نگوید زاهد دیر
باشم مسلمان تو ای زیبایی محض
تیغی زمین گیرم نموده زیر پایت
شمشیر مژگان تو ای زیبایی محض
دل را به درمان طبیبان خوش ندارد
بیمار درمان تو ای زیبایی محض
باشی ذلیخا … جامه را از تن بریزد
زیبای کنعان تو ای زیبایی محض
بر گرد تو صدها حکیم مسخ چشمت …
تسلیم برهان تو ای زیبایی محض
جان را نباشد قیمتی بهر تو هرگز
جانم به قربان تو ای زیبایی محض
به قلم زیبای : اردشیر هادوی
دیگر اشعار و دکلمه های شاعران سایت عشق زیبا
شعر برف از جمشید مهتاش
غزل راه سفر از حسن اسدی شبدیز دکلمه لیلی آزاد
شعر یادم نیست با دکلمه بانو ندا