زن بودن شاعر شیرین خسروی
زن بودن شاعر شیرین خسروی
پس همین کافی ست زیبا بودن و زن بودنت
تا بیندازند جرم تازه ای بر گردنت
تا می آیی رختی از دلدادگی بر تن کنی
وصله ای ناجور می دوزند بر پیراهنت
هرچه می خواهی لباس تیره و مشکی بپوش
لکه های ننگ پیدا می شود بر دامنت
قلبت آتش بود اما مثل هیزم سوختی
خانه ای را گرم کردی با اجاق روشنت
آبی فیروزه ای، زرد و بنفش و سرمه ای
شاهکاری تازه می سازد کبودی از تنت
لااقل ای کاش جز خود تکیه گاهی داشتی
آنکه از جان می پرستیدی نمی شد دشمنت
روزگاری سرنوشت کوه در دست تو بود
سینه اش گُر می گرفت از شعله ی رقصیدنت
تا نسیم هرزه ای می خواست خاموشت کند
جشنی از آتش به پا می کرد چرخ دامنت
زخم ها خوردی شکستی در خودت اما هنوز
چیزی از آزردگی با خود ندارد شیونت
(شعر از کتاب دکمه های ناتنی)
شاعر : شیرین خسروی
بیشتر بخوانید
شعر زن شاعر فرزانه مراسلی
فرشته ی تبعیدی خدا شاعر هیلدا احمدزاده
من جمعی شعر ودکلمه دکتر مریم جعفری آذرمانی
زن شاعر امیر عاملی قزوینی دکلمه محسن محمدی نسب
بیوگرافی شاعران
بیوگرافی شاعر هیلدا احمدزاده
بیوگرافی شاعر بانو ویدا فیروززاده