می روم دیگر از این شهر غریب شاعر شهناز امیرمجاهدی
می روم دیگر از این شهر غریب
می روم دنبال کشف راز سیب
می روم خلوت کنم با تو خدا !
ای که هم نا مهربانی هم نجیب !
قدرت شیطان اگر در دست توست
پس چرا هی می دهد ما را فریب
شاکی ام ، از شهوت آدم چرا
ما همه باید بسوزیم ای حبیب
سیب اگر چون آفتی بود از ازل
پس چرا مستم کند عطرش عجیب
شاکی ام از اینکه عیسی را چرا
بی گناه آویختی روی صلیب
ای خدا اینجا پر است از آشنا
خسته ام از آشنایان غریب !
از حسادت می کشی فرهاد را
می گذاری پای عشقش صد رقیب
درد بی درمان زده بر جانمان
از همه بیمار تر جسم طبیب
شاکی اما عاشقت هستم خدا
بی تو اینجا ناشکیبم نا شکیب
شاعر : شهناز امیرمجاهدی