شعر مترسک شاعر علیرضا شتابی باران خوانش دکلمه زهره رضایی
شعر مترسک شاعر علیرضا شتابی باران خوانش دکلمه زهره رضایی
چه سالهاست دلم از زمینیان تنگ است
که عده ای دلِ شان چوب و عده ای سنگ است
به تار و پود دلم بارها گِره زده اند
حریر اگر بخورد وصله، مایه ی ننگ است
منم مترسک غربت نشین گندم زار
که خوشه خوشه غم از ساقه ی دل آونگ است
ترک ترک شده بغض قناری غزلم
در این قفس همه ی شعرها غم آهنگ است
به لطف تیشه ی قابیل و ریشه ی هابیل
برادرانه میان برادران جنگ است
به آفتاب قسم، روز هم شبیه شب است
به هر کجا بروم آسمان همین رنگ است
رسیده ام به یقینی که از خودم سیرم
در ابتدای مسیری که هفت فرسنگ است
شاعر : علیرضا شتابی “باران”
خوانش دکلمه : زهره رضایی
تنظیم : اکبر ترکان
دیگر اشعار دکلمه های شاعران دکلماتورهای سایت عشق زیبا
ترانه فروغِ من از علی بنیان عالم
شعر بهارم باتو از امیر نقدی لنگرودی
شعر بغض سکوت شاعر خوانش دکلمه میمنت تولایی
دفتر شعر خیال تو شاعر بانو آنجلا راد دکلمه مهریماه