ترانه فروغِ من از علی بنیان عالم
ترانه فروغِ من
تو کی هستی که با اسمت
پُر از احساسِ تسکینم؟
زلالی مثلِ آیینه؛
خودم رو با تو میبینم.
سوالِ «دوستم داری؟» رو
من از چشمات نمیپُرسم؛
تو اون گهوارهی امنی،
از آغوشت نمیترسم.
تو باشی دورم از ظلمت،
به سیمای تو نزدیکم؛
تو ای رُخدادِ فرخنده!
فروغِ شامِ تاریکم!
تو باشی عاشقی اینجاست،
میونِ بوسه و آغوش؛
چه عُریون و قشنگ میشه
تنِ دنیای حسرتپوش.
نباید اون گلی باشی
که با چیدن به دست آورد؛
تو باغِ عاشقی باید
تو رو بویید و لذّت برد.
نمیشه سهمِ من باشی،
اگرچه قلبِ من گیره؛
اگرچه قلبِ من بی تو
یه شب میگیره؛ میمیره…
تو راهِ بینهایت عشق،
مسیرِ ما موازی بود؛
تمومِ سرنوشتِ ما
از اول هم یه بازی بود.
بدون تا آخرِ بازی
نمیبازیم به این دنیا؛
چرا که ساده دل باختیم
شبیهِ ساحل و دریا.
شاعر : علی بنیان عالم
دیگر اشعار شاعران سایت عشق زیبا
اشعار ادبی احساسی کوتاه بسیار زیبا از ندا تهرانی
شعر بسیار زیبای عاشقانه ترانه از مهرداد انتظاری
شعرهای بسیار زیبای از شاعر بهزاد حیدری
مجموعه چکامه های دلتنگی شماره یک از مجید محبعلی
شعر از عشق تو جواد الماسی و دکلمه نگار هادی