پرستوی مهاجر شاعر جواد الماسی دکلمه فاطیما
پرستوی مهاجر شاعر جواد الماسی دکلمه فاطیما
سوختم این سوختن را هم نگارم دید و رفت
بی صدا در خود شکستم بی وفا خندید و رفت
راز دل با آسمان گفتم دلش را غم گرفت
آسمان بر حال و روزم مدتی بارید و رفت
گریه کردم تا سحر در خلوت و تنهایی ام
بیکسی! تنها رفیقم خسته شد نالید و رفت
با دلم لج کرده شاید چرخِ دنیا ،دلخوشی
چون پرستوی مهاجر تا ابد کوچید و رفت
ساده بودم باورم شد حرفهایش ای دریغ
آنکه درمان خوانده بودم درد را بخشید و رفت
روزهایم تیره و شبها از آن هم تیره تر
یک نفر از آسمانم ماه را دزدید و رفت
گفته بودم میشود سنگِ صبورِ من نشد
دست ِ رد بر سینه ام آن بی وفا کوبید و رفت
شاعر : جواد الماسی (سنگ صبور)
دکلمه : فاطیما
تنظیم : فرنوش
دانلود دکلمه
دانلود ویدیو دکلمه
دانلود این شعر به صورت کتاب pdf
اشعار بیشتر جواد الماسی
شعر شهر غارت شده شاعر خوانش دکلمه جواد الماسی
مناظره شعر لیلی و مجنون جواد الماسی و بهناز پالیزبان
نامه ی غمگین شاعر جواد الماسی خوانش دکلمه مریم حبیبی
شعر تمنای دل شاعر جواد الماسی خوانش شعر مریم بختیاری
دکلمه های بیشتر فاطیما
حسادت شاعر هادی رسولی دکلمه فاطیما
شاد بودن نویسنده شیما سبحانی دکلمه فاطیما
رنگ عشق نویسنده پریا تاجیک خوانش فاطیما
بيزارم از رقيب شاعر سجاد سامانی خوانش فاطیما
دوستت دارم شاعر علی نیاکوئی لنگرودی خوانش فاطیما