شعر کاش می فهمید از گیتی صلاحی نژاد (چکاوک)
کاش می فهمید
دیگر ناتوان و رنجور شدهام ..
بستری که محل آرامشم بود ،
شکنجهگر دردهایم شده است…
ای درد لعنتی ،
تو با من چه کردهای؟
که دیگر نمیخواهم ،
از این شکنجهگاه بیدار شوم …
سوهان روحُ جسمِ من شده ،
این دردُ عذاب …
میگرِن ، را میگویم
که هر صبح مرا تا پلههای مرگ ،
بدرقه میکند ، بین بیداری و خواب …
کاش می فهمید…
کاش می فهمید،
که چه می کشم؟
گفتم دست بردار زِ من
خندید و گفت:
عاشق تن رنجور تواَم …
اِی وای بر من،
باید از این عشق ،
به آغوش مرگ پناه ببرم …
با اینکه تهدید به مرگش کردم
ول کُن نبود ، و زِ آتَش وصلش سوختم …
خندی تلخی کردمُ گفتم ، زِ گیتی بُگذَر ،
با هجوم دردهایش ، خندهام را خشکاند …
او عاشق است
و من محکوم به نابودی …
با هر نفسم این آرزویم بود
نفرین بر عشقی که وِل کُن نبود
به قلم زیبای : گیتی صلاحی نژاد (چکاوک)
تهران
۹۵/۱۰/۲
۸:۳۰
دیگر اشعار و دکلمه های شاعران سایت عشق زیبا
شعر پشیمان از آنجلا راد
شعر یلدا از رها احمدی
شعر می فهمی از اردشیر هادوی دکلمه سانیا انوش