شعر دل شکسته شاعر جواد الماسی دکلمه هستی مرادی
گفتمش دل میخری ؟ اما شکسته
خسته از نامردمی از پا نشسته
من همان غارت زده از آه و دردم
هستی ام غارت شده یک ورشکسته
گم شدم در خود نمیدانم که هستم
یک معما یک سوال یا قفل بسته
آنقدر از غصه گفتم یا نوشتم
هم قلم هم دفترم شد زار و خسته
مونس تنهایی من شعر غمگین
دردهایم را نوشتم دسته دسته
می فروشم دفتر اشعارم اما
تارو پود دفترم از هم گسسته
خنده ی تلخی زد و آرام گفتا
خسته ای سنگ صبور؟من از تو خسته…
شاعر : جواد الماسی (سنگ صبور)
دکلمه : هستی مرادی