دست نوشته های دلتنگی
کلاغ ها که نیشم میزنند
قهقهه های مادرم برعکس می شود
پاهای پدرم در یک کفش میرود که من….
نه شما باور نکنید
من…من به ندرت اشتباه میکنم
فقط گاهی دوس دارم برای خودم حرف جمع کنم
تازگی ها فهمیده ام این اتفاقات حساسیت های فصلی خانه ما است
راستی شما میدانید
کلاغ ها حشره هایی چه فصلی هستند
????????????????
گاهی دلم میخواهد برای هیچکسی ننویسم
برای هیچکسی واژه هایم را ساز نکنم
برای هیچکسی اشک نریزم
و برای هیچکسی به دنیا نیامده باشم
جرم بودنم این است که برای همه خواندم
برای همه نوشتم
برای همه بودم
و خودم هنوز در پیچش اول نبودن های خودم گم شده ام
اصلا دلم میخواهد برای خود تنهای خودم
یکبار فقط یکبار باران بشوم
اشک بریزم
آواز بخوانم
زندگی کنم
انسان شده ایم که به جرم انسان بودن
برای همه باشیم و برای خودمان هیچوقت نباشیم ؟
اصلا خسته ام
میخواهم با باد تا ابد راه بروم
اصلا میخواهم همساز برگ پاییز بشوم
به کسی چه مربوط که من ادمم یا نسیم یا هر چیز دیگر
اصلا من خودم نیستم
حالا خوب شد ؟
????????????????
باران…
تر کن ,
پیشانی گر گرفته خاطراتم را
که سالهاست در تشنجی از جنس نبودنش میسوزند
باران لطفا کوتاه نیا
آسمان غرش کن…
می خواهم فریادت لرزه اندازد بر پیکر خاطراتم
و بی اثر کند
نوش دارویی که بعد از رفتنش به خوردم داده اند..