شعر کوتاه شاعر رضا دلاوری
شعر کوتاه شاعر رضا دلاوری
پروانه
ما که قرار است پروانه شویم
بگذار دنیا تا میخواهد پیله کند
….
عینک
رنگی شد تابلوی دنیای سیاه و سفیدم
وقتی عینکی به چشم زدم با مارک “جور دیگر”
….
عاشقانه ترین شعر دنیا
تار مویی مشکی روی کت مشکی من
—
پارادوکس
خودم را در کوچه های شیخ علی چوپان میبینم
که تیله بازی میکنم با دوستانم
با لبخندی بر لبم
و وصله ای بر زانوی چپم
و در خانه ای مجلل در ستارخان
و سگهایی که دم تکان میدهند و رفیق جیب هایم میشوند
و من خنده و عشق را میخرم با اسکناسهایم
…..
مسئول شب
هرشب هرشب هرشب
مسول شبم
هرشب هرشب هرشب
له میشوم زیر پوتین مشکی شب
هرشب هرشب هرشب
اسم شب چیست
درد حسرت انزوا
….
مردمک های مردم
باز منم و بیدادگاه زمین
و مردمک های قاضی مردم!
تبرئه میشوم به یقین
در دادگاه باورهایم
…
ناجی
در آینه میبینم
ناجی را
خیره به چشمانم
….
عشق ورساچه ای
به من عشق ورزیدی
با پولهای توی کیف ورساچه ات
…
ابر و باران
ابر
دود سیگار خداست
و باران
اشکاهایش!
به تنهایی آدم بر زمین میبارد
….
شاعر : رضا دلاوری (جاوید آزاد)
بیشتر بخوانید
عطر عاشقی شاعر سارا نوذری
بوسه شعر و دکلمه فلور فرشچی
چیزی بگو شعر و دکلمه نسرین باقری
حسادت شاعر هادی رسولی دکلمه فاطیما
بیوگرافی و شعرهای خارجی