آزادی شاعر مژگان معدنی
آزادی شاعر مژگان معدنی
رها شدم ازبند اسارتی
که می لنگ اید یک پایش
شمردم تا آسمان
عودی عمود
دم زد بر مشام ام
خواندی و عاشق تر آمدم
چسباندم درگوش تنهایی ام
بالا آوردام از هیجان
که خورده بود سلول به سلول ام را
حالا بند بندام
جوش می خورد
با دم کرده ی عشق ات
شاید این نطفه ها
نفس بگیرند با آزادی
تلنگری
تا پرکند لاله ی گوش را
سلول های اسارت
تا نرسیده به پل انقلاب آزادند آزادند
در تکثیر تولیداتی مثل خودشان
که دیگر نیست پایی برای لنگیدن
شاعر : مژگان معدنی
بیشتر بخوانید
شعر رقص لزگی شاعر سهیل فخری
شعر ملت در خواب شاعر ترانه سرا ساسان خادمی
من تنهای بودم نویسنده مهشید امیری گوینده عادل رستمکلایی
شعر سیب ممنوعه شاعر یاس کرمانی خوانش شعر زهره رضایی
بیوگرافی و شعرهای خارجی
بیوگرافی شاعران نویسندگان ودکلماتورها
Different language of poems