یک شعر پراز غم از فرشته خدابنده کتاب غزلستان
یک شعر پراز غم …
شاعر شده ام غرق غزل های غم انگیز
حالا منم و زردی و بی برگی پاییز
حالا منم و حسرت آغوش محالت
حالا منم و یک دل از غم شده لبـریز
در چاه غم افتادم و دستم نگرفتی
رفتی و غرورم بشکستی ودلم نیز…
غارتگراقلیم غم آلوده ی قلبم
باید که تو را نام نهم حضرت چنگیز
غم تاب مرا بیشتر ازاین که ندارد
ای عشق بیا با من و از غیر بپرهیز
غم کشت مرا کشت مرا کشت مرا غم
قدری گل احساس براین خاک بیامیز
بنشین دو سه تا ساغر غم نوش بنوشیم
تا مست شدی برمن دیوانه بیاویز
هی جام بده جام بده جام بده تا
شاید شوم آزاد و رها از غم یکریز
به قلم زیبای : فرشته خدابنده
کتاب غزلستان