شعر بی وفا شاعر سید عباس صالحی
شعر بی وفا شاعر سید عباس صالحی
پشت پایش را به قلبم ناگهان کوبیدو رفت
ناله کردم پنبه ای بر گوش خود مالید و رفت
تخم عشقی در نهادم کشت و دل برباد شد
غنچه ام خشکید و او بر خویشتن بالید و رفت
مهربانم تحفه ای بود از میان حوریان
خنده برلب داشت اما عاقبت نالید و رفت
لانه ای بگذید درجانم ولی آن بی وفا
خود بساط عاشقی از آشیان برچید و رفت
گردراهش مرحم و چشمش چراغ آسمان
این همه دلبستگی را بی وفا نادید و رفت
در خزان عاشقی بادی ز میسر شد پدید
بیشه زلفش میان بادها تابید و رفت
نقش نارنج و ترنج از دار جان میزد ولی
تارها بگسست و پودش همچنان ببرید و رفت
شاعر : سیدعباس صالحی
97/2/20
بیشتر بخوانید بشنوید
شعر مادر شاعر خوانش شعر فلور فرشچی
شعر یوسف دل و حال دل من شاعر آنجلا راد
ترانه یادت شاعر ترانه سرا خوانش مهشید شرافی زاده
شعر تو کیستی شاعر فریدون مشیری خوانش شعر ایلدا بختیاری