اتفاق نویسنده داریوش شیخی دکلمه فاطمه حیدری
اتفاق نویسنده داریوش شیخی دکلمه فاطمه حیدری
بعضی واژه ها آدم را یاد اتفاقات مختلفی می اندازد،اتفاقات خوب یا اتفاقات بد که دوست نداریم حتی به آنها فکر کنیم..
مثلا “سکته”..پدرم را عجیب یاد سکته ی ناقص چند سال پیشش می اندازد.بیچاره خیلی اذیت شد.مادرم را بگو،چقدر گریه کرد..
…
یک سری اسم ها خاطرات زیادی را برایمان زنده میکنند،مثل “خداداد عزیزی” و استرالیا و آن داستان هایی که می دانید..انصافا چه بازی عجیبی بود..!!
…
یا مثلا،داریم صداها و موسیقی هایی را که ذهن آدم را فقط به یک سمت می برند،
فقط یک نفر هست که با آن موسیقی در فکرمان هم خوانی دارد..مثل “ربنا” و “شجریان” و “غروب رمضان” و زولبيا بامیه” و….
آخ که چه حال و هوایی بود آن سال ها..
…
در ذهن ما آدم ها کلید واژه ها و نام های بسیاری هست که ما را به جاهای مختلفی می کشاند..
خاطرات،اتفاقات و حوادث زیادی را به یادمان می آورند؛مثل سیاه یا،
پر کلاغی که مرا مستقیم به موهای تو وصل می کند.گم می کند مرا لا به لای موج های کوتاه مویت..
نمیدانی..نمیدانی چه بویی می دهند موهایت وقتی که زیر آفتاب تيرماه داغ میشوند،
چیزی شبیه نان تنوری با کره ی محلی اول صبح،البته خیلی خیلی خوش بو تر..
…
یا..
دریا،چیزی جز چشم های تو را در ذهنم تصویر نمی کند..اصلا مگر داریم دریا تر از چشم تو..؟!
رحم و مروت هم که ندارد،فقط غرق می کند..راستی،می شود کسی را جز من نگاه نکنی؟..
خب میخواهم فقط خودم غریق چشمهایت باشم.کسی را هم برای نجاتم نفرست لطفا،خب؟
همه چیز تو را بیادم می آورد..
امنیت،دستانت را..عجیب،نگاهت را..آرامش،آغوشت را..و زیبا،صدایت را،
وقتی که نامم روی زبانت سر می خورد و تمام تنم را می لرزاند..
انگار،انگار کسی قبل از تو مرا صدا نکرده بود..انگار کسی پیش از تو مرا نمی شناخت،
کسی با من کاری نداشت و تو اولین کسی هستی که مرا می شناسی،خیلی خوب می شناسی..
تمام واژه ها مرا به سوی تو می کشند،و تو..منشاء تمام خوبی های عالم؛بغلم که می کنی سرم به سینه های خدا می چسبد…
نویسنده : داریوش شیخی
دکلمه : فاطمه حیدری
دانلود دکلمه
دانلود ویدیو دکلمه
دانلود این شعر به صورت کتاب pdf
بیشتر بخوانید
عهد ساسانی شاعر مجید مومن دکلمه فریماه
دلم شاعر کاظم بهمنی دکلمه باران اسدزاده
دوست شاعر سهراب سپهری دکلمه مدرس زاده
واگویه ها شاعر نسرین باقری دکلمه پرستو سرانجام