تیک تاک شعر و دکلمه بهزاد حیدری
تیک
تاک
این منم
بعد از تو
هیچ ثانیه ای را زندگی نکرده ام…
بی اعتبارند
امان نامه ی تمام چتر های دنیا
بی وقفه در من می بارد
اشک …
تو به شمار روزهایم
در من ریشه داری
پس چرا با اینهمه باران
در خاطره ی چشمم جوانه نمیزنی؟
قرنها
بی گل و بوته گذشت در من
دریایَم به جای دشت…
دامنت را کجای سرزمین من تکانده ای ؟
که در همه جا بهار آمده است
جز در من !
باغچه کوچکم
برای بهاری شدن
محتاج چند شاخه است
از دشت پر گل دامنت
و من بی هیچ سبزینه ای
از آن سال
مُرده م از حادثه ی
_رفتنت_
اکنون در یک تکرار
هر روز
آن ثانیه را می میرم
هزاره
در فاصله ی هر تیک تاک
و باز در نبض عقربه ها
آرزو میکنم تو را
و تو بر حرف خود ایستاده ای
نمیایی تا مرگ
▫️
فریاد
از ناله های من است که همه میدانند…
_اهل قبور زیارت میخواهند_
من منتظرم …
پس چرا اسمم را
از شناسنامه ی زندگی پاک نمی کنید
دلم گلریزان میخواهد
او که بیاید
در بهار مقدمش
دوباره از مرگ متولد می شوم در زندگی
جوانه میزنم از خاک …
چه عیدی می شود بعد از این همه زمستان
قد می کشم در گرمای آغوشش
و مدهوش از بوی گلهای بهاری تنش
▫️
خاموش
خاموش ، خیال یک قرن فاصله
خاموش ، یک از هزاره ی گذشتهِ در
نبض هر ثانیه …
او نمی آید
و برای تو
باز هم زمان مانده است برای زندگی
قرنی دیگر در پی هر قرن
سکوتت را ننویس
قرنها می گذرد
با این آونگ …
تیک
تاک