نمی دونن که تو بهانه منی شاعر مریم حیدرزاده دکلمه سمیه
همه میگن تو منو دوست نداری
همشون پشت سر تو بد میگن
نمی دونن تو از آسمون می آی
خودشون اهل یه دنیای دیگن
همه میگن اسمشه تو با منی
توی قلب تو یه کم جا ندارم
روی اسم تو باید خط بکشم
برم و چشماتو تنها بزارم
اونا از چشمای تو بی خبرن
نمی دونن که نگات نفس داره
اونا غافلن که چشم روشنت
توی نور ماه نقره دس داره
همه دوس دارن ازت دس بکشم
همشون به هم میگن دیوونه ای
نمیدونن تو برام بهانه ای
معنی شعرای عاشقانه ای
همه میگن پیش اون کسی برو
که یه کم قدر نگاتو بدونه
همه با دس منو هی نشون می دن
میگن این دیوونه سا این همونه
تو را با خیلیا دیدن همشون
هی میگن تو بی وفایی میکنی
به منم میگن داری محبت و
از چشای اون گدایی میکنی
ولی من به اونا گوش نمی کنم
تو تمام هستی و بهانمی
توی سایه روشنای شعر و درد
تو اهورایی ترین ترانمی
همه میگن یکی از همین روزا
واسه همیشه از پیشم می ری
جلوی چشمای بیقرار من
یکی دیگه رو تو آغوش می گیری
اما من باورشون نمی کنم
اونا از عمق دلت بی خبرن
تو روی ابرای آسمونی و
اونا اینجا تو زمین پشت درن
راز چشمانو ولی من میدونم
می شینم تا تو مال خودم بشی
می میرم تا از یه راه دور بیای
باز بهونه تولدم بشی