شعر همدرد از اردشیر هادوی
همدرد من چشمی به رنگ ماه شب داشت
در دل هماره آتش و در سینه تب داشت
همدرد من ماه شب بدر زمین است
لبخند شیرینی همیشه روی لب داشت…
لبهای او شیرین تر از قند و نبات است
گویی که بر لب خوشه ی نخل رطب داشت
همدرد من قلبش به سان آسمان بود
موهای زیبایی به رنگ روی شب داشت
همدرد من قلبی فراتر از زمانه
احساس پاکی برتر از شور و طرب داشت
همدرد من،خلقم نمود از حس تبدار
در آفرینش قدرتی همپای رب داشت…
همدرد من بر لب شکر در سینه احساس
همدرد من چشمی به رنگ ماه شب داشت…
به قلم زیبای : اردشیر هادوی