متن ترانه های آلبوم رسوا از مرضیه
متن کامل ترانه های آلبوم رسوا (اشرفالسادات مرتضایی هفشجانی) نام هنری : مرضیه
[nextpage title=”گلها” ]
متن ترانه گلها
میگذرم تنها از میان گلها
گه به گلستانها گه به کوه و صحرا
تازه گلی سر راهم
گیرد و با من گوید
محرم راز تو کو
خار رهی به تمنا
دامن من بگرفته
کان گل ناز تو کو
میگذرم تنها از میان گلها
گه به گلستانها گه به کوه و صحرا
تازه گلی سر راهم
گیرد و با من گوید
محرم راز تو کو
خار رهی به تمنا
دامن من بگرفته
کان گل ناز تو کو
راز عشق مرا گل در گوش صبا
گفت و غمم بفزود
آنگه در همه جا راز درد من و
قصه عشق تو بود
قصه عشق تو بود
چون به حسن آسمانی از مهی برتر
شعله ی عشق من از گردون برآرد سر
در گلستان هم ز تنهایی روم من اگر
تازه گلی سر راهم
گیرد و با من گوید
محرم راز تو کو
خار رهی به تمنا
دامن من بگرفته
کان گل ناز تو کو
میگذرم تنها از میان گلها
گه به گلستانها گه به کوه و صحرا
تازه گلی سر راهم
گیرد و با من گوید
محرم راز تو کو
خار رهی به تمنا
دامن من بگرفته
کان گل ناز تو کو
[/nextpage]
[nextpage title=”رسوا شد دلم” ]
متن ترانه رسوا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل
بی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی
بر زلف او عاشق شدم
عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من
غافل شود از یاد من
قدرم نداند
فریاد اگر از کوی خود
وز رشته ی گیسوی خود
بازم رهاند
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل
بی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی
بر زلف او عاشق شدم
عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من
غافل شود از یاد من
قدرم نداند
فریاد اگر از کوی خود
وز رشته ی گیسوی خود
بازم رهاند
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
در پیش بی دردانچرا
فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل
با یار صاحبدل کنم
وای ز دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
از گل شنیدم بوی او
مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او
در کوی جان منزل کند
وای ز دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که در گرداب غم
از فتنه ی گردون رهی
افتادم و سرگشته چون
امواج دریا شد دلم
افتادم و سرگشته چون
امواج دریا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
[/nextpage]
[nextpage title=”عشق خود“]
متن ترانه عشق خود
عشق خود حاشا مکن
با من چنین سودا مکن
این امشب و فردا مکن
شاید اگر امشب رود
فردا نیاید
شاید اگر امشب رود
فردا نیاید
عشق خود حاشا مکن
با من چنین سودا مکن
این امشب و فردا مکن
شاید اگر امشب رود
فردا نیاید
شاید اگر امشب رود
فردا نیاید
آتش بزن در سینه سودای هوس را
چون من اگر عاشق شدی بگذر ز دنیا
از عاشقی پروا مکن
این امشب و فردا مکن
شاید اگر امشب رود
فردا نیاید
شاید اگر امشب رود
فردا نیاید
راضی مشو فریاد منهر شب رود تا آسمانها
راضی مشو نامت فتد در بیوفایی بر زبانها
اکنون که من هستم وفا کن
فردای بی فردا رها کن
این امشب و فردا مکن
شاید اگر امشب رود
فردا نیاید
شاید اگر امشب رود
فردا نیاید
راضی مشو هر نیمه شب از سوز دل آهی بر آرد
راضی مشو بر چهره مهر و وفا داغی گذارد
در عشق من دل با خدا کن
فردای بی فردا رها کن
این امشب و فردا مکن
شاید اگر امشب رود
فردا نیاید
شاید اگر امشب رود
فردا نیاید
[/nextpage]
[nextpage title=”هستی” ]
متن ترانه هستی
آن شب هستی را چه جلوه ها بود
تو بودی دنیا به کام ما بود
عشقت با جان من آشنا بود
عشقت لاله صفت لب بر خنده گشود
مه چون چهره تو رویایی شده بود
آن شب هستی را چه جلوه ها بود
آن شب هستی را چه جلوه ها بود
آن شب هستی را چه جلوه ها بود
تو بودی دنیا به کام ما بود
عشقت با جان من آشنا بود
عشقت لاله صفت لب بر خنده گشود
مه چون چهره تو رویایی شده بود
آن شب هستی را چه جلوه ها بود
آن شب هستی را چه جلوه ها بود
آن شب ناله ی نی غوغا می کرد
آن شب ناله ی نی غوغا می کرد
شوری در دل ما برپا می کرد
اشکم راز نهان افشا می کرد
چه دامنم ز شوقت
پر از ستاره ها بود
خدا گواه ما بود
آن شب هستی را چه جلوه ها بود
آن شب هستی را چه جلوه ها بود
امشب وصلت را از خدا می خواهم
امشب وصلت را از خدا می خواهم
دستم بر دامانت
دستم بر دامانت
تو را می خواهم
تو را می خواهم
می خواهم باز آیی
روی مه بنمایی
ببشینی به برم
بر جسمم جان بخشی
هر دم در من بخشی
بنشانی شررم
آن شب هستی را چه جلوه ها بود
تو بودی دنیا به کام ما بود
عشقت با جان من آشنا بود
عشقت لاله صفت لب بر خنده گشود
مه چون چهره تو رویایی شده بود
آن شب هستی را چه جلوه ها بود
آن شب هستی را چه جلوه ها بود
آن شب هستی را چه جلوه ها بود
[/nextpage]
[nextpage title=”گلهای بهاری” ]
متن ترانه گلهای بهاری
آمده ام سیر گل و سبزه کنم بهانه
دستت بگیرم سوی صحرا بشوم روانه
گلبن باران دیده
سبزه ی نو روییده
بزم طرب بهر تو چیده
لاله ی صحرا باده
کرده به جام آماده
شاهد گل چهره گشاده
شکوفا شده گل بهر تماشای من و تو
نباشد ز چه در پای گلی جای من و تو
چرا رو ننمایی
چو گل های بهاری
غمین از جه نشستی
غم از دست که داری
تو را جلوه رخسار و جمال است و جوانی
که خوش باشی و داد دل ز دنیا بستانی
تو دلکش تر و شیرین تر از آنی
که یک لحظه به تلخی گذرانی
چرا ارزش یاری نشناسی
چرا قدر محبت تو ندانی
شکوفا شده گل بهر تماشای من و تو
نباشد ز چه در پای گلی جای من و تو
چرا رو ننمایی
چو گل های بهاری
غمین از جه نشستی
غم از دست که داری
تو را جلوه رخسار و جمال است و جوانی
که خوش باشی و داد دل ز دنیا بستانی
[/nextpage]
[nextpage title=”عمر دوباره” ]
متن ترانه عمر دوباره
می روم و می برمت به کام طوفان
تا که یکسان بگذرد آب از سر ما
می سپرم دست تو را به دست هجران
تا که با هم تیره گردد اختر ما
موی من شد سپید ای جوانی دریغا
عمر دوباره نبوده کسی را
شد چو آب روان زندگانی دریغا
عمر دوباره نبوده کسی را
تو دلارای من یک شب عالم پریشان نبودی
تو که همپای من در وادی غم شتابان نبودی
تو ندانی غمم که ندانی دریغا
عمر دوباره نبوده کسی را
گر چه بر جانم بلایی
دل فریبی ده تو دانی
با همه ی بی وفایی آرزوی قلب مایی
تو ندانی غمم که ندانی دریغا
عمر دوباره نبوده کسی را
[/nextpage]
[nextpage title=”تنهایی” ]
متن ترانه تنهایی
چه شود کز در باز آیی گره از کارم بگشایی
بیا شبی به محفلم که جان به لب آمد از تنهایی
چه شود کز در باز آیی گره از کارم بگشایی
بیا شبی به محفلم که جان به لب آمد از تنهایی
پایم بگشا تا پر گیرم
با شادی به یاد رویت ساغر گیرم
شور و مستی از سر گیرم
همچون دل تو را به گرمی در بر گیرم
بنشین تا برخیزم
در زلفت آویزم
به رخت نگرم ز جهان گذرم من
که در آتش غم ز تو فتنه گرم من
تا کی ناله کند دل من چون نی
چه کنم جانا با داغ هجرانت
کام دل ندهی مه من تا کی
نرسد ای گل دستم بر دامانت
گر پیمان شکسته ای
در جانم نشسته ای
بازا ای چاره ساز من
تا به کام دل
به رخت نگرم ز جهان گذرم من
که در آتش غم ز تو فتنه گرم من
تا کی ناله کند دل من چون نی
چه کنم جانا با داغ هجرانت
کام دل ندهی مه من تا کی
نرسد ای گل دستم بر دامانت
گر پیمان شکسته ای
در جانم نشسته ای
بازا ای چاره ساز من
تا به کام دل
به رخت نگرم ز جهان گذرم من
که در آتش غم ز تو فتنه گرم من
[/nextpage]
[nextpage title=”سوز دل” ]
متن ترانه سوز دل
نه سحر دیگر شام تیره ی هجران دارد
نه اثر دیگر آه سینه ی سوزان دارد
دل من دیگر با این روز پریشان خو کرد
به قفس مهر و الفت مرغ پریشان دارد
به خود نمی پردازم
با سوز دل میسازم
به خود نمی پردازم
با سوز دل میسازم
با تنهایی خو دارم
چون عشق او دارم
سر بر زانو دارم با آشفته سری
گر جام می بر گیرم
شوری از سر گیرم
چون آتش در گیرم در این بی خبری
دیشب یادت با ما بود
رویایی بس زیبا بود
زیبا بود
شمع و بزم تنهایی
خون دلم چون می در مینا بود
به خود نمی پردازم
با سوز دل میسازم
به خود نمی پردازم
با سوز دل میسازم
من راز عشق و شیدایی
در چشم تو میخوانم
من سوز و رنج تنهایی
از جور تو میدانم
میگریم و میخندم
دیوانه چنین باید
دیوانه چنین باید
میسوزم و میسازم
پروانه چنین باید
پروانه چنین باید
به خود نمی پردازم
با سوز دل میسازم
به خود نمی پردازم
با سوز دل میسازم
با سوز دل میسازم
با سوز دل میسازم
[/nextpage]
[nextpage title=”امید دل” ]
متن ترانه امید من
ای امید دل من کجایی
همچو بختم کنارم نیایی
آشنا سوز و دیر آشنایی
یا بلای دل مبتلایی
بیوفا بیوفا بیوفایی
تو غارتگر عقل و هوشی
به آزار جانم چه کوشی
چو نی دارم در جان خروشی
تو غارتگر عقل و هوشی
به آزار جانم چه کوشی
چو نی دارم در جان خروشی
چه خواهم از تو جز نگاهی
چه خواهی از جانم چه خواهی
ندارم جز عشقت گناهی
ندارم جز عشقت گناهی
بر سیه بختی من گواهی
چون دو چشم مستت دل سیاهی
کو به غیر از آغوشت پناهی
آتشی سر کشی فتنه جویی
آفتی خانه سوزی گناهی
عشق من جان من را چه کاهی
ماه من مجلس آرا تویی تو
عشق من شادی افزا تویی تو
روشنی بخش دل ها تویی تو
راحت جان شیدا تویی تو
سر گران از چه با ما تویی تو
[/nextpage]
[nextpage title=”بیا بنشین” ]
متن ترانه بیا بنشین
ای بهار من ای نگار من بیا بیا بنشین به برم
که بی تو از خود بی خبرم تو راحت جانی
می به جام تو غم به کام من به ساغری بنشان شررم
بیا بیا بنشین به برم به عهد و پیمانی
میسوزد همه پیکر من
بنشان با لبت اخگر من
بشکن ساغر می به سر من
که نشنوی فریاد مرا
چو برکنی بنیاد مرا به جور و بیدادی
چو جام جانم را شکنی
اگر نظر بر ما فکنی چه جای فریادی
ای ساقی گل سیما
بنما کرمی با ما
یک جرعه شرابی ما را
مست از می نابم کن
از باده خرابم کن
پر کن قدح مینا را
ما ییم و گدای خانه ی می
شد این دل ما ویرانه ی می
بنگر به دل بشکسته ی ما
در پای خود ای مستانه ی می
با ماااا مستی آآآ
با ما مستی ها تا کی
بیا بیا بنشین به برم
که بی تو از خود بی خبرم تو راحت جانی
به ساغری بنشان شررم
بیا بیا بنشین به برم به عهد و پیمانی
[/nextpage]
متن کامل ترانه های آلبوم دو پنجره گوگوش
متن کامل ترانه های هایده آلبوم بزن تار