ماهی قرمز شعر و دکلمه مژگان مهر
ماهی قرمز….
شاید به اندازه ی انگشتان دستانم
ماهی خورده باشم
هردفعه هم بعد خوردنش غمگین شدم
فقط بخاطر بوی تندش نیست
من فقط نگاه کردن ماهی ها رو دوست دارم
حرکت ماهی ها مثل رقصی زیباست
ومرگ ماهی نهایت مظلومیت
توی عمرم دوبار ماهی قرمز خریدم
یه بار منتظر مهمان عزیزی بودم
و به شوق اومدنش هفت ماهی قرمز خریدم
توی یه جام بزرگ زیبا
و یه سفره ی هفت سین بی نظیر
ساعتها پای سفره نشستم ومهمانم رو تصور کردم
ماهی ها برام می رقصیدن ومن خوشحال بودم
مهمانم هرگز نیامد و ماهی های زیبای قرمز
قبل از تحویل سال نویکی یکی مردند
یکبار دیگه توی سالهایی که تنها ی تنهای تنها بودم
یه ماهی قرمز خریدم
نه به خاطر شب عید…شاید خنده دار باشه
اما خریدمش تا براش شعرام رو بخونم
روبه روش می نشستم و باهاش حرف میزدم
اونم به من عادت کرده بود
روبه روم بی حرکت نگاهم میکرد
سه سال با من زندگی کرد و یه روز صبح
دیگه آه نکشید و تنهام گذاشت
ماهی ها دستی ندارند که شیشه ی اسارت رو بشکنند
تا ازقلاب و تور ماهیگیر خودشون رو آزاد کنند
چون زیبا هستند اسیرشون میکنیم
چون مفید هستن زندگی رو ازشون میگیریم
و چه وحشتناک که باخوشحالی می خوریمشون
چون زیبا و مفید هستند!!!!!!!
ما انسانیم دیگه
همینکار رو درباره ی هم انجام میدیم
زیبایی ها رو شکار میکنیم
لذت میبریم و به مرگ شکار لحظه ای فکر نمیکنیم
کاش به نگاه کردن رضایت میدادیم
کاش به مرگ هیچ زنده ای راضی نمیشدیم
کاش کشتن پایان می داشت
کشتن جسم …کشتن روح …کشتن قلب
کاش شکار و شکارچی افسانه میشد …کاش
کاش مهربان تر باشیم
شعر و دکلمه : مژگان مهر