شعر درد دوری از علی جوکار دکلمه مینا الوندی
درد دوری
نفسم را به چشمان مشکین فامت گره زده بودم
باهر پلک زدنت دلم زیر و رو می شد
تا به خود آمدم دیدم تو مسافری…
و دریچه های قلبم آتشفشان شد
گدازه هایش تمام تنم را هنوز می سوزاند
و در شهر
آبی نگاهی
نیست که شعله های به
جا مانده از خاطراتت را خاموش کند
و من همچنان می سوزم …
و ای خاطره ی عزیز وسوزناک دیروزها
بیا ….بیا و رحم کن به این تن خاکستر شده از تیرهای آتشین شهر تماشایت
بیا و برگرد ..
مرهمی باش بر این استخوانهای
زجرکشیده ام از درد دوری نگاهت
تب فراقت سوزانده قلب بی گناهم
و به در خیره مانده و خشکیده دیدگانم
اخر کی برمیگردی؟
اخر کی برمیگردی؟
بسان پدری مرزی که دخترش اسیر بعثی هاست
ضجه میزنم…
کیست که درد ان پدر را داند؟؟؟ و درد من را؟
کیست که درد اسارت را حس کند در میهن
کیست که جای خالی تورا پرکندوشود مامن
تو سازش کردی در غربت
و غیرت جنوبی من در میان خاطرات سالهای که زود گذشت
رنگ عتیقه گرفت
راستی گر عتیقه ،خریداری خبرم کن
دو باره بیا و از راه به درم کن
من هم آواره می شوم بخاطر تو
دوباره بیا و از عشق برحذرم کن
بر حذرم کن
به قلم زیبای : علی جوکار
دکلمه : مینا الوندی
.
دیگر اشعار و دکلمه های شاعران سایت عشق زیبا
عاشق چگونه باشم از الهام حق مراد خان دکلمه زهرا عالمی
شعر کوچه از فریدون مشیری دکلمه لیلا موسوی و علیرضا چولابی
شعر آخر هفته از آنجلا راد