رفتنت نویسنده پگاه صنیعی
رفتنت نویسنده پگاه صنیعی
بعد از تو روزی هزار بار خودم و بقیه را قانع میکنم که رفتنت “دلیل داشت ، منطق داشت! ”
به همه میگویم دلش جای دیگر بود که رفت من هم اگر جایش بودم میرفتم! ولی خودم که میدانم من پای برو نداشتم ..
خودم که میدانم اگر دلم جای دیگری بود یک قدم هم سمتت برنمیداشتم ..
همه میگویند مگر نمیدانست دلش اینجا نیست پس چرا آمد تو را وابسته کرد ..
دلت را بی تاب کرد ..
و رفت؟!
چیزی ندارم جوابشان را بدهم یعنی ترجیح میدم به جوابِ اینطور سوالها فکر نکنم ..
چون آخرش میرسم به آنجایی که تو نامرد بودی و من را دوست نداشتی و ..
وای اصلا ولش کن!
آخر تلخیِ این حقیقتها مغزم را چروک میکند ..
میگویم کاش بعد از من به او که میخواهد برسد دلم نمیآید ناراحت ببینمش دلم میخواهد ” عاشق ” ببینمش!
همه میگویند چه خوبی تو ..
چه عشقی داری تو ..
باز هم هیچ نمیگویم
این بار جواب دارم بدهم! میتوانم بگویم دوستش دارم ..
قلبم برایش میتپد خب!
آرزویی بهتر از عشق ندیدم که برایش بکنم ؛
با اینکه خودم از این دردِ شیرین خیری ندیدم ..
اما میدانم تو اگر عاشق شوی غوغا میکنی ..
میدانم تو اگر عاشق شوی معنیِ عشق را عوض میکنی ..
ولی راستش بغض گلویم را میگیرد نمیتوانم حرف بزنم
آخر این روزها بغضها حسابی اذیتم میکنند ..
بغض نبودنت
بغضِ بوسه زدنهایت بر پیشانی کسی غیر از من!
بغض لذت گرفتن دستهایت که از دست دادم ..
لعنتی بغضهایم نمیگذارد درست قانعشان کنم که ” رفتنت دلیل داشت،منطق داشت”
نمیگذارد ..
نویسنده : پگاه صنیعی
بیشتر بخوانید
شعر روزگار تلخ شاعر امیر مقدم
شعر رقص لزگی شاعر سهیل فخری
شعر کوچه ی بن بست شاعر فریدون مشیری خوانش نجوا
دلنوشته به تو عادت دارم نویسنده خوانش احمدرضا رنجبر
شعر دعای عشق شاعر داوود همراز خوانش راحله افسری
بیوگرافی و شعرهای خارجی