پرواز دکتر سید محمود انوشه
کاش میشد لحظه ای پرواز کرد
حرف های تازه را آغاز کرد
کاش می شد خالی از تشویش بود
برگ سبزی تحوه ی درویش بود
کاش تا دل می گرفت و می شکست
عشق می آمد کنارش می نشست
کاش با هر دل دلی پیوند داشت
هر نگاهی یک سبد لبخند داشت
کاشکی لبخند ها پایان نداشت
سفره ها تشویش آب و نان نداشت
کاش می شد ناز را دزدید و برد
بوسه را با غنچه هایش چید و برد
کاش دیواری میان ما نبود
بلکه می شد آنطرف تر را سرود
کاش من هم یک قناری می شدم
کاش من هم یک قناری می شدم
در تب آواز جاری میشدم
بال در بال کبوتر می زدم
آنطرف تر ها کمی سر می زدم
با پرستوها غزل خوان می شدم
پشت هر آواز پنهان می شدم
کاش هم رنگ تبسم میشدم
در میان خنده ها گم می شدم
در میان خنده ها گم می شدم
آی مردم من غریبستانیم
امتداد لحظه ای بارانیم
شهر من آنسو تر از پرواز هاست
در حریم آبی افسانه هاست
شهر من بوی تغزل می دهد
هر که می آید به او گل می دهد
دشت های سبز، وسعت های ناب
نسترن، نسرین، شقایق، آفتاب
باز این اطراف حالم را گرفت
لحظه پرواز بالم را گرفت
می روم آنسو تو را پیدا کنم
در دل آینه جایی وا کنم
می کنم وا چون شقایق اخم را
می تکانم زیر باران زخم را
زیر باران سایه ام همراه نیست
چند بیتی بیش تا من راه نیست
لحظه های نیمه شب هم با من اند
خلسه های سبز تب هم با من اند
من که بودم، باغ من باغی نبود
نغمه ای جز شیون زاغی نبود
من که بودم، آسمان رازی نداشت
روح من هم، حال پروازی نداشت
آسمان سربی، ولی باران نداشت
طرح یک لبخند بر لب، جان نداشت
من نبودم نیمه شب آغاز شد
یک شقایق رو به باران باز شد
بی خودی بود و شقایق بود و باغ
سایه ام آتش گرفت از روح داغ
سایه ام دودی شد و با باد رفت
آنچه بوی خستگی میداد رفت
سر زدن از خاک چیزی ساده نیست
زندگی در جِیب باغ آماده نیست
باغ من هر نیمه شب دق می کند
تا شقایق را، شقایق می کند
پاس باید داشت سبز باغ را
آفتاب خانه زاد داغ را
داغ را باید چراغ عرش کرد
خستگی را زیر باران فرش کرد
باید اینک رَست روی دست خویش
امتدادی یافت از بن بست خویش
باید اینک چون دقایق راه رفت
زیر لبخند شقایق راه رفت
بی خودی هم، کوچه باغی تا خود است
باغ من، لبریز لطف احمد است
باغ من، تعبیر خواب فاطمه است
تا من از من، یک شقایق فاصله است
زیر باران می روم، خود می شوم
تا من او هستم، بی خود میشوم
زیر باران می روم، گویم علی
تا من او هستم، می گویم علی…علی…علی..
دکتر سید محمود انوشه