شعر شب یلدا شاعر آرزو یزدانی
شعر شب یلدا شاعر آرزو یزدانی
مادر بزرگ
عاشق بود
چهل گیس می بافت
موهایم را
می گفت:
خوش یمن است
از بر بود قصه ی چله نشینی مجنون را
می گفت:
وصال عشق است
تا چهل می شمرد و
می بست چشم هایش را
می گفت:
عاشق می کند معشوقش را
حالا سال ها گذشته است…
مادربزرگ رفت
رفت ونگفت
اگر موهایم را
چهل گیس بافتم
وخوش یمن نشد !
اگر چله نشستم
و محبوبم را ندیدم!
اگر تا چهل شمردم
و عاشقم نشد!
آنوقت چه کنم؟!!
نگفت…
من اما هنوز
چهل گیس می بافم
موهایم را
وباچشمانی بسته
تا چهل می شمرم!
می دانم
مادر بزرگ برای این روزها
چاره ای نداشت !
حرفی نداشت!
به گمانم
عاشقی
درخانه یمان موروثی بود…
نویسنده : آرزویزدانی ( ره ا )
بیشتر بخوانید بشنوید
شعر یلدای من شاعر فرهاد شریفی تنظیم خوانش شعر فاطیما
ترانه ی یلدا ترانه سرا نازنین محسنی خوانش فلور فرشچی
اومدی از یلدا شبی شاعر علیرضا بهرامی خوانش مریم بختیاری
شعر یلدا شاعر مینو پناهپور (قاصدک) خوانش شعر مدرس زاده