مجموعه بداهه شاعران سایت عشق زیبا درباره زلزله غرب کشور
مجموعه بداهه شاعران سایت عشق زیبا درباره زلزله غرب کشور
ایران، وطنم! خانهی دردی
گریان، شدهای! گونهی زردی
خانه، ستم وُ خانه، تباهی
لرزان، شدهای! بسترِ آهی …
شاعر : بنفشه انصاری (پرتو)
——————
نمی آید به چشمم خواب ای کاش
نبودی ای زمین گهواره امشب
خدایا رحم کن بر حال مردم
نمی بینم به جز تو چاره امشب
شاعر : رها احمدی
——————
فرودآمد ستون و سقف و دیوار
چه گلهایی که مانده زیر آوار
زمین لرزید و دلها غرق خون شد
دوباره سرزمینم شد عزادار
شاعر : رها احمدی
——————
بعدِ هر زلزله ، هنجار به هم می ریزد
خانه ویران شده ، دیوار به هم می ریزد
مثل یک کودک بی تاب که در گهواره ست
دلم از لرزش بسیار به هم می ریزد
شاعر : آنجلا راد
——————
آن زلزله ای که در دل شب رخ داد
بغض دل من بودکه یکباره شکست
آه دل من تمام دنـیا رو گرفت
حالا تو بمان و بیمِ پس لرزه آن
شاعر : آتنا حسنی … پاییز
——————
لرزید گسل قهر خدا
وخاکی شددلهای عاشق.
این زمین باوفا را
چه کسی بیوفا کرد
که اینچنین باحقدوکینه
دفن کرد یاران را.
شاعر : شهین بخشی بختیاری ( شانی بختیاری )
——————
ايران شده درياى خون لرزيده امشب
آلاله در دشت جنون لرزيده امشب
فرهاد هاى قصر شيرين زير آوار
ازچلستون تا بيستون لرزيده امشب
شاعر : طاهره داورى
——————
زلزله
نه سروده ها
و نه گلواژه های طلایی
و نه متنی
نمی تواند ارامش دلم شود
شاعر : گیتی صلاحی نژاد ( چکاوک )
——————
خبر زلزله پیچید… خدایا کافی است
حق دل پاک ترین مردم دنیا این نیست
مادرانِ وطنم غصه فراوان دارند
ای خدا حکمت این زلزله ها دیگر چیست؟
شاعر : محمدرضا نظری (لادون پرند)
——————
وطن، داغی دگر افتاده بر جانم…
پریشانم و گریانم؛
دوباره دفتری خیس و اندوه فراوانم
گناه مردم مستضعفم را من نمیدانم…
منم هم درد ایرانم، منم هم بغض ایرانم
شاعر : محمد امیری
——————
لرزه افتاد بر جان و تنم
تا شنیدم که تو لرزیدی وطنم
شاعر: فریبا دادگر
——————
ندیدی سفره ی بی نان مردم؟
ندیدی اشک در چشمان مردم؟
تو دیگر این وسط با اینهمه درد
چه میخاهی زمین از جان مردم؟
شاعر : شهراد ميدرى
——————
ایران من
ای ازتو نام و نشان من
تنت لرزیده بارها
به تاراج رفته ای درکارزارها
اما تو ایران هستی
آبادیت آرزوی ما
آزادباشی ای همه آبروی ما
زنده بادایران وایرانی
شاعر : مژگان مهر
——————
زلزله!
تا بازیِ چرخ می کند چنبرمان
در دستِ مدیرانِ خداباورمان
هر لحظه تمامِ تنمان می لرزد
بردار تو ای زلزله دست از سرمان
شاعر : غلامعباس سعیدی
——————
در سوگ نشسته ایم
که زلزله بی رحم ست و آوار می کند
تمام دردها را تکرار می کند
زلزله می آید و.ابتدای ویرانی ست
در جانم هزار درد پنهانی ست
چشمم زکوچ مردم دیارم بارانی ست
شاعر : دکتر مهوش سلیمانپور (م.سوزان)
بیشتر بخوانید… بشنوید ..!
دلنوشته خدا را خواستم نویسنده علی رجبی خوانش متن هلنا
شعر گهواره مرگ شاعر مسعود مهرابی خوانش شعر مژگان برنده
شعر گهواره ی پر خشم شاعر دکتر مهوش سلیمانپور (م.سوزان)
شعر سیب ممنوعه شاعر یاس کرمانی خوانش شعر زهره رضایی