اشعار شاعر فروغ قریشوندی
اشعار شاعر فروغ قریشوندی
در انتظار نوشیده می شود “سکوت”
شالی سیاه
و نگاه های خاکستری
پوشانده نفسِ کافه را…!
و
بخارهای تلخ قهوه ی دو دلداده ی کتاری
می بلعند مرا
شیرین شود تا
فالم در خیالِ حضورت
هضم نمی شوم
در دودِ سیگار پیرمردی
که
جذر و مدِ افکارم را
اندازه می گیرد
با
نگاهش…!
فروغ قریشوندی
*****
آستین بالا زده ام،
همه ی پل ها را
وقتی که
رد پایم، در ازدحام نبودنت گم شد!
شاید
جفت شوند خاطراتی که سر از زیرِ پل در می آورند
و
دست هایی که
پا به پای قدم ها،
شاعر!
و شاید در تکان های آب،
پرواز پرنده ای،
چشم ها را،
خیره کند
به ساحل رودخانه…
فروغ قریشوندی
*****
این شعر سربازی تبعیدی است.
مردانه،
کمین کرده به شب.
کلمات، دوربینی از رویای نزدیک!
به مرخصی رفتند برگ ها
ای کاش!
معاف شود از خدمت،
پاییز…!!!
فروغ قریشوندی
*****
کاغذ، درختی
میانسال
که
شهادت از تنش چکه می کرد…
بی مهابا
رساند مرا به جنگ!
روی دستان خاک…
حرفهای فیلم
سرفه های پدر
مقابلم سبز می شد…
دیدم
دوشنبه در لباس شنبه، برگشت*!
بارید
خاکی گرم
بر سر شهرم…
پخش شد این سریال تکراری
در عکس ها
از چهره ی خوابالود تلوزیون
فردا…
فروغ قریشوندی
*****
تیر وکمان
و
پرچم
نذری
در شهر نفس می کشند
و نام تو چکه می کند
در این همه ترافیک
شعر مان تشنه…
آب بود که گلو می برید
ودست می خرید
آئینه ها به چشمانت ارادت دارند
و خودکارم
درتصویر سپید
چادر زینب راحاجت می گیرد
هنوز غریبی در میان اینهمه
موکب
که تفسیر نمی شوی
درهیچ عصاره ای از بیان
فروغ قریشوندی
*****
شاعر : فروغ قریشوندی
بیشتر بخوانید
غم عالم شاعر مسیح مسیحا دکلمه شیدا شهرزاد
مردم شهر شاعر آنجلا راد دکلمه زهره رضایی
زندگی شاعر مهدی اخوان ثالث دکلمه مهری خوبان
خیال بودنت شاعر سمیر رستگار دکلمه افسون غفائی
بیوگرافی و شعرهای خارجی
بیوگرافی شاعران نویسندگان ودکلماتورها
Different language of poems