شعر بسیار زیبای صبر غزل از شرایع تکلیف
چشم های آبی ات را مثل دریا میکشم
ناز چشمان تو را مست و فریبا میکشم
چشم میبندم، میایی ،در خیالات خودم
نقش لبخند تو را با شور و غوغا میکشم
بهتر است از در بیایی و بمانی پیش من
تا ببینی خال رویت را چه زیبا میکشم
سوختن های مرا هرگز نمی بینی چرا؟
این جهنم را به دوش خود به هرجا میکشم
دورتر از این نرو می ترسم از تنها شدن
گوشه های دامنت را باتمنا میکشم
رو به پایان است هم عمر من و صبر غزل
آخر این قصه را تا صبح فردا میکشم
به قلم زیبای : شرایع تکلیف
دیگر اشعار و دلنوشته ها شاعران سایت عشق زیبا
شعر زیبای شب یلدا از جواد الماسی دکلمه نگار هادی
تو به من خندیدی حمید مصدق و فروغ فرخزاد دکلمه حسین زنهاری
شعر مال منی تو از اردشیر هادوی دکلمه سانیا انوش