شعر بسیار زیبای نهنگ از گروس عبدالملکیان
بارانی که روزها
بالای شهر ایستاده بود
عاقبت بارید
تو بعدِ سال ها به خانه ام می آمدی…
تکلیفِ رنگ موهات
در چشم هام روشن نبود
تکلیفِ مهربانی ، اندوه ، خشم
و چیزهای دیگری که در کمد آماده کرده بودم
تکلیفِ شمع های روی میز
روشن نبود
من و تو بارها
زمان را
در کافه ها و خیابان ها فراموش کرده بودیم
و حالا زمان داشت
از ما انتقام می گرفت
در زدی
باز کردم
سلام کردی
اما صدا نداشتی
به آغوشم کشیدی
اما
سایه ات را دیدم
که دست هایش توی جیبش بود
به اتاق آمدیم
شمع ها را روشن کردم
ولی
هیچ چیز روشن نشد
نور
تاریکی را
پنهان کرده بود…
بعد
بر مبل نشستی
در مبل فرو رفتی
در مبل لرزیدی
در مبل عرق کردی
پنهانی،بر گوشه ی تقویم نوشتم:
نهنگی که در ساحل تقلا می کند
برای دیدن هیچ کس نیامده است
شاعر : گروس عبدالملکیان
دیگر شعرهای زیبای سایت عشق زیبا
شعر بسیار زیبای عاشقانه تو مثل
شعر بسیار زیبای سکوت من
شعر عاشقانه بسیار زیبای دلتنگی های عاشق
شعر بسیار زیبای جای پا از سیمین بهبهانی
شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد از فروغ فرخزاد