هزارپا شاعر شیما سلطانی زاده دکلمه رضا کولایی
هزارپا شاعر شیما سلطانی زاده دکلمه رضا کولایی
دیدم که زمین کوچک شد
و در پشت شستم پنهان
یک چشمی هم میشد آن را دید
سبز و آبی راه افتاده بود
تا خاکستری را بپوشاند
اما نه ..
خاکستری میرفت تا سبز و آبی را بپوشد
بد هم نبود
دود سیاهی به چشم آسمان رفته بود
ساختمان ها
دراز دراز
زبان درازی می کردند
واز درازی زمین می کاستند
پل بود که پل میزد به روی شکم خیابان ها
اکثر آنها باردار از ترافیک
آنهم چه باری…
کم شده بودیم
همان جا
بین آن خاکستری ها
هرکدام در پشت سلسله کوهی از هم جدا
دیگر مشکل دو پا بودن مان حل شده بود
سه پا
چهارپا
پا بود که به کمک دست ها می آمد
فکر کنم
هزار پایی شده بودیم
غصه نخور !
زمین کوچک شده بود
درست به اندازه ی شست دست من….
(پ.ن هزار پا نماد سماجت و جان سختی)
شاعر : شیما سلطانی زاده
دکلمه : رضا کولایی
دانلود دکلمه شعر هزارپا با صدای رضا کولایی
دانلود ویدیو دکلمه شعر هزارپا با صدای رضا کولایی
اشعار بیشتر شیما سلطانی زاده
شعرهای کوتاه شاعر شیما سلطانی زاده
صدای افکارم شاعر شیما سلطانی زاده دکلمه بهروز فلاحی
بیشتر بخوانید
سایه شعر ودکلمه احسان افشاری
قلب ویرانه شاعر دکتر افشین یداللهی
عمو نوروز نیا اینجا شعر ودکلمه یغما گلرویی
در دست گلی دارم شاعر حسین منزوی دکلمه فاطیما