خون پاییز شعر و دکلمه پریسا صالحی
خون پاییز شعر و دکلمه پریسا صالحی
حدس بزن
چند تیغ را
از رگ های غروب بیرون آوردم و
باز هم شب فرا رسید
می ترسم
از چرخش های اجباری زمین
از خون
از سرم
که روی مجسمه ای چوبی می چرخد
می دانی
اگر به عقب برگردم
چند پرنده جیغ می کشند؟
و آدم
مگر چند انگشت دارد
که در گوش هایش فرو کند!؟
زمان
رنگ به صورت ندارد
و حالا که می خواهم به زنده بودنم اعتراف کنم
نمی داند این دست و پا زدن در لحظه های آخر است
به سمت باد ایستاده ام
عزیزم
برای بار آخر تکانم بده
و از من دور شو
همیشه خون پاییز
گردن درختی می افتد
که نمی تواند فرار کند
(شعر از کتاب مجموعه شعر جمعیتی از خودم)
شعر و دکلمه : پریسا صالحی
دانلود دکلمه شعر خون پاییز با صدای شاعر پریسا صالحی
بیشتر بخوانید
متن های عاشقانه حمیدرضا عبداللهی
دنیای بیرحم نویسنده امیر وجود دکلمه عادل رستمکلایی
عشق بهانه بود شاعر فرزانه ایروانی دکلمه حمزه گودینی
بیوگرافی و اشعار خارجی
بیوگرافی شاعران نویسندگان ودکلماتورها
Different language of poems