سونامی شاعر دکتر صالح قدک زاده خوانش آرزو طینت
سونامی شاعر دکتر صالح قدک زاده خوانش آرزو طینت
من اون شمعدونیه رو به غروبم
که پشت پنجره بی یار مونده
غریبی و غم و سرمای پاییز
زده برگای سبزم رو سوزونده
یه روز دردونه ی این خونه بودم
روی گونَم نوازش های شیرین
ولی حالا پر از بغضای تلخم
پر از شعرای طولانیه غمگین
پر از اندوهِ بیرنگیِ مهتاب
پر از خوابایِ بی تعبیرِ مبهم
پر از بیهودگی و پوچی و درد
پر از تکرارِ روزای پر از غم
پر از پژمردگی و داغِ کهنه
پر از پَرهای زخمی و شکسته
پر از امواجِ طوفانی و دردی
که صد قرنِ توی قلبم نشسته
دلم میخواد که شعرامو بخونن
همه اونها که دلتنگِ بهارن
همه اونها که مثل من توو دنیا
بجز غصه رفیقی رو ندارن
دلم میخواد که خوش باشن از اینکه
یکی حرف دلاشونو میدونه
خودش خستس ولی بازم توو غربت
غمو از توی چشماشون میخونه
ولی میگن چقدر قلبت خجستس
کی دیگه حالِ شعرو داره اینجا
سونامیه قویه نفرت و خشم
شکسته خیلی وقته ساقه ی ما
ما که معتادِ افیونِ سکوتیم
بذار کور و کر و ساکت بمونیم
یه دریا قصه داریم توو دلامون
ولی بهتر که اونها رو ندونیم…
چه میدونم شاید هم راست میگن
مگه اوضا خوبه که خوش بمونن؟
توو این رگبارِ بدبختی و ماتم
چرا اصلن باید شعری بخونن؟
مگه میشه که کوهِ غم نباشن
مگه میشه توو روی هم بخندن
مگه میشه درای سینه ها رو
توو این روزا به روی هم نبندن؟
آخه هر جاشو میگیری خرابه
داره میپوسه قلبا از غریبی
چیرو میخوام که این مردم بدونن
دیگه بسه دروغ و خود فریبی
چقدر تلخی توو این بیتا میشینه
چقدر زشتی زیاده توی دنیا
چقدر این روزگار پست و بیشرم
بلا و غم آورده رو سرِ ما
خدا لعنت کنه طوفانِ دردو
چقدر ویرونمون کرد و گذاشت رفت
چقدر اشکِ چشامونو درآورد
چقدر داغنمون کرد و گذاشت رفت
چه لب هایی که با وحشت گرفتیم
چه عشقایی که به باد فنا رفت
چه روزایی که دلتنگی کشیدیم
چه شبهایی که غم توو جون ما رفت
نصیب ما چیشد از اونهمه عشق
بجز دوری و تنهایی و غربت
کدوم بیراهه رو رامون دونستیم
که موندیم تا قیامت توی حسرت
هوای ما هوای بیکسی هاست
دیگه هیچکی هوامونو نداره
باید باور کنیم تنهاییمونو
دلی جای غمامونو نداره
داره بارون میاد و من نشستم
میونِ اینهمه فکرای ناجور
توو این تنهاییه تلخ و غم انگیز
شدم یه شمعِ نیمه سوزِ کم نور
توی کوچه پر از برگای زرده
منم مثل اونا کم کم میمیرم
تازه اونها رها توو دستِ بادن
منِ بیچاره که اینجا اسیرم
یکی داره میاد و من میدونم
میخواد برگای زردم رو بچینه
نمیخواد معنیه دردو بدونه
نمیخواد اشک چشمارو ببینه
دیگه خسته شدم چن قرنِ انگار
شبا بیدار و روزا بیقرارم
درِ زندون غم رو میشه وا کرد؟
نمیدونم،،، ولی…فکر فرارم
اردیبهشت ۹۷
شاعر : دکتر صالح قدک زاده
خوانش : آرزو طینت
تنظیم : عادل علاءالدینی
دانلو دکلمه شعر سونامی با صدای آرزو طینت
شعر تردید شاعر آتنا حسینی (پاییز)
شعر حواسم به خودم نیس شاعر وترانه سرا ساسان خادمی
شعر تب عشق شاعر شانی بختیاری خوانش شعر راحله افسری
دکلمه های بیشتر
علی جوکار
آرزو طینت
عادل علاءالدینی
بیوگرافی و شعرهای خارجی