شعر ماه پیشانی از فردوس اعظم
قسم به حال و هوای همیشه بارانی
كه با تبسمت آیینه ی بهارانی!
میان این همه زن هیج کس شبیه تو نیست
به ماه، آینه، خورشید، چشمه… میمانی!
منی که این همه از بغض و آه می گفتم
تو آمدی، که مرا با غزل بخندانی
و عشق حادثه ی روزگار من شده است
دوباره در دل من سبز شد به آسانی
چقْدر دلخوشم از این که دوستت دارم
تمام دلخوشی من تویی و می دانی
از این که با منی از سرنوشت ممنونم
چه غم کنار تو از روزهاي طوفاني!
اگر خطا نکنم رودکیست استادت
که حرف می زنی با لهجه ی خراسانی
****
در این دقایق شب رو به روی پنجرهام
نشسته زل زده ام در زلال چشمانی…
که مثل هر شب دیگر هنوز می گویند:
“تمام می شود این انتظار طولانی!
دوباره فرصت دیدار می رسد فردوس”
چه لحظه ایست رسیدن به ماه پیشانی!
شاعر : فردوس اعظم