شعر کار مسیحا شاعر استاد کیوان محب خسروی
یک نفر آمد شبم را غرق رویا کرد و رفت
دفتر ما را پر از مشق تمنا کرد و رفت
یک نفر آمد ولی گویی که دارد میرود
رفت و آمد تا مرا از جمع منها کرد و رفت
( آمد اما در نگاهش آن نوازش ها نبود)
عاشق بیچاره را چون خویش رسوا کرد و رفت
گفت اول من برای ماندنت پا میشوم
دست و چشم و عزم و دل را او فقط پا کرد و رفت
در دلم آن آرزو های نهانی مرده بود
آمد و با رفتنش کار مسیحا کرد و رفت
در صدف ماندن برایش سخت مشکل گشته بود
گوهر عشق مرا در خویش پیدا کرد و رفت
یک نگاه ساده هم سوی نگاه ما نداشت
در دلم آیینه های خویش را جا کرد و رفت
شاعر : استاد کیوان محب خسروی
دیگر اشعار و دکلمه های شاعران سایت عشق زیبا
شعر بسیار زیبای غزلم قهر نکن از اشرف السادات کمانی
شعر امشب دلی شکست از پژمان اصلانی
غزلی از مجموعه غزل چهارشنبه های دلتنگی امین شیرزادی