شعر دفتر خط خطی از شرایع تکلیف
وای اگر شعر و غزل از دل من دور شود
دفتر خط خطی ام وصله ناجور شود
من و این بی هنری تا به ابد درگیریم
بی تو…من ،شعر و غزل ..ما همگی میمیریم
باید این بار به دریا بزنم بی پروا
نکند باز به دادم برسد این دریا
از تو و شعر و غزل یک شبه من میگذرم
من زنی…شاعرک ِ بی هنرِ بی هنرم
شاید این شعر بمیرد …نرسد تا فردا
نگذری ازمن ناچیز …بمان محض خدا
کاش اینبار نلرزد دل دریایی من
بشکند دست قلم در شب رویایی من
بشکند قلب مرا قیس، نباشم لیلی
شعر آشفته و من خسته از آن بی میلی
خاطرت هست ؟برایم تو غزل می خواندی؟
و مرا از همه ء بی کسی ام میراندی
عاقبت میروی و باز دو چشمم گریان
روح شعر و من و این قافیه ها سرگردان
شاید این شعر همان نقطه ی رفتن باشد
تو گذشتی و غزل از تو نگفتن باشد
به قلم زیبای : شرایع تکلیف