رقاصه ها شعر و دکلمه امید یاسین
رقاصه ها شعر و دکلمه امید یاسین
درکتاب آسمانی سوره ای از رقص نیست
رقص کن زیبای من،زاهد بفهمد رقص چیست،
رقص وحی باد درموی پریشان تو بود
چرخش گیتی مگرجانا شهودرقص نیست؟
رقص کن تاکه شب ازرقص توآغاز شود
وقت پروانگی ات پیله ی غم باز شود،
توبزن طعنه به سنتور و دَف وساغر و مِی
تا زِ رقصیدن تو اٙخم خدا باز شود،
تو بچرخان کمرت سمت منوسمت خدا
چه شرابی شده ای یکسره شدمست خدا،
تا کمر در نگهِ مستِ خدا چرخاندی
دلبرانه به وجود تو چه دل بست خدا،
سینه لرزاندی ولرزیدم ازآن رقصیدن
نفسم بندِ توو شد بند ازآن شوریدن،
توچنان قو که به دریای جنون میرقصد
بال وا کردی ودل واشد ازآن رقصیدن،
سیب از رقص تو احساس رسیدن دارد
ناز کن نازِتو ای عشق کشیدن دارد،
ازهمان شب که انار ، ازلب تو نوشیدم
از لب سرخ تو این قافیه چیدن دارد،
سوگل از چرخش تو ولوله شد درگیتی
روح من رفت و در عِقدثریا گم شد،
قلب منظومهٔ شمسی به تپش می افتاد
پیش چشمان غزل ریز تودریا گم شد،
وای اگر پیچش مووی تو گلم باز شود
تند بااادی بوَزَد معرکه آغاااز شود،
آنقدر تشنهٔ لیسیدن تو گرگِ من است
وای اگر دکمهی پیرااهن تو باز شود،
رقص کن هلهله کن حضرت زیبای غزل
بچکان در رگ من مستی صدجامِ شراب،
وقت رقصیدن توماه زمین خورد وشکست
بس که نوشید زِ لبهای تو دریای شراب،
یک شب از روی جنون میکده ها رابستند
باهمان روسری ات چشم خدارا بستند،
خواست فریاد کند دخترک ماه برقص
با نخ وسوزن و بند لبهای خدارا بستند،
روسری بردار ای عصیان بی همتای من
لابلای موی تو وحی غزل آغاز شد،
پلک زدخورشید درچشم خمارت نازنین
هرچه زیبائیست ازچشمان تو آغاز شد،
دلبرم ولوِله کن ، قر بده و شور بریز
بر لب تشنه ی من ، بادهٔ انگوور بریز،
کهکشان ها همه دوور کمرت در رقصند
در رگ خسته ی من نغمهٖ ماهور بریز،
تو بلرزان بدنت پیش خدایان عبوس
امشبی ماه و قمر گِرد سرت می چرخند،
قرنها بود به سرانگشت جهان رقصاندند
امشبی نشئه ز مِی درقمرت می رقصند،
مثل رقاصه تو با سازِ خدا رقصیدی
سینه لرزاندی و چون قوی رها رقصیدی،
پای چرخاندی و با چرخش هر نازِ کمر
چون غزل درنفس باد صبا رقصیدی،
رقص زیبایت پری زاد غزل دیوانگیست
دل به طوفان زد چنین اندیشه آرام من،
ارتش گیسوی شد جوخه ی اعدام من
نام تو زیباست امااا شاعری بد نام من،
باز رقاصه ی این شهر تویی خورشیدم
رقص کن هلهله کن ، در تو خدارا دیدم،
ازهمان شب که به ساز دل من رقصیدی
من همان شب بخدا ،رقص خدارا دیدم،
مثل رقاصه جهان برسرانگشت خداست
من دیوانه ولی نشئه ی آغوش توأم،
سرمن سجده نکرد هیچ به درگاه کسی
من همان آتش پنهانی خاموش توأم،
(متن بر گرفته از کتاب دیوان دیوانگان)
شاعر – دکلمه – آهنگساز و میکس : امید یاسین
دانلود دکلمه
دانلود ویدیو دکلمه
دانلود این شعر به صورت کتاب pdf
بیشتر بخوانید
پل ممنوعه شعر و دکلمه یوسف ولایی
هفت نامه نویسنده هادی پورحسین گوینده افسون غفائی
رویای تو نویسنده عطیه احمدی گوینده سالار بختیاری
عاشق نبودی نویسنده علی سیدصالحی گوینده عادل رستمکلایی