متن ترانه با مُدّعی مگویید از فرامرز اصلانی
با مدّعی مگویید، اسرار عشق و مستی، تا بی خبر بمیرد، در درد خودپرستی
عاشق شو! ار نه، روزی، کار جهان سرآید، ناخوانده، نقش مقصود، از کارگاه هستی
دوش آن صنم، چه خوش گفت، در محفل مغانم! با کافران چه کارَت، گر بت نمی پرستی
سلطان من، خدا را، زلفت شکست ما را، تا کی کند سیاهی، چندین درا زدستی
در گوشه ی سلامت، مستور، چون توان بود، تا نرگس تو، با ما، گوید رموز مستی
آن روز دیده بودم، این فتنه ها که برخاست، کز سرکشی، زمانی، با ما نمی نشستی
عشقت به دست توفان، خواهد سپرد حافظ، چون برق از این کشاکش، پنداشتی که جستی
عشقت به دست توفان، خواهد سپرد حافظ، چون برق از این کشاکش، پنداشتی که جستی
با مدّعی مگویید، اسرار عشق و مستی، تا بی خبر بمیرد، در درد خودپرستی
عاشق شو! ار نه، روزی، کار جهان سرآید، ناخوانده، نقش مقصود، از کارگاه هستی
دوش آن صنم، چه خوش گفت، در محفل مغانم! با کافران چه کارَت، گر بت نمی پرستی
سلطان من، خدا را، زلفت شکست ما را، تا کی کند سیاهی، چندین درا زدستی
در گوشه ی سلامت، مستور، چون توان بود، تا نرگس تو، با ما، گوید رموز مستی
آن روز دیده بودم، این فتنه ها که برخاست، کز سرکشی، زمانی، با ما نمی نشستی
عشقت به دست توفان، خواهد سپرد حافظ، چون برق از این کشاکش، پنداشتی که جستی
عشقت به دست توفان، خواهد سپرد حافظ، چون برق از این کشاکش، پنداشتی که جستی
ام… ام ام
ام… ام ام
فرامرز اصلانی
متن ترانه های ماندگار
متن ترانه زیبای گل گلدون من از سیمین غانم
متن ترانه بسیار زیبای گناه بوسه از مرضیه