شعر یک تکه ابر از سعید شیروانی
یک تکه ابر
فهمیده ام این روزها دنیای من فانی ست
وقتی برایت دل بریدن کار آسانی ست
جز دیدن رویت چه کار بهتری دارم ؟
تفریح ساحل دیدن دریا ی طوفانی ست
من ماهی دریاچه ام از تنگ می ترسم
میلرزد اندامم در آغوش تو ، پیدا نیست ؟
یک تکّه ابر از داخل جیبم در آوردم
یعنی که حالم بی حضورت سخت بارانی ست
از کودکی می خواستم تا منزوی باشم
حالا فقط بعد از تو کارم منزوی خوانی ست
جغدی که از ویرانه دور افتاد می میرد
دورم من از آغوش تو این اوج ویرانی ست
هم حرف دارم با تو در این روز ها هم درد
بانو کجایی … بگذریم … این بیت پایانی ست
به قلم زیبای : سعید شیروانی
دیگر اشعار و دکلمه های شاعران سایت عشق زیبا
شعر بی فلسفه از علی توکلی
چراغ غزل از محمد علی بهمنی شعر خوانی لیلی آزاد
غزل راه سفر از حسن اسدی شبدیز دکلمه لیلی آزاد