شعر تب عشق از آنجلا راد
همه شب دست من و دامن تو تا سحرم
چه کنم تا که دل از عشق تو بیرون ببرم
از زمانی که شدم عاشق و دلبسته ی تو
تو چه دانی که از این عشق چه آمد به سرم
سرخی روی من از گرمی دستان تو نیست
تب عشق تو چنین کرده مرا خون جگرم
قول دادم به خودم تا که بشویم غم دل
چه کنم کز غم عشق تو در آمد پدرم
تو نداری خبر از این دل بیچاره ی مست
ولی هر لحظه من از راز دلت با خبرم
غم هجران تو را تاب ندارد دل من
از همان شب که تو رفتی به خدا در به درم
رفتی و هیچ نگفتی که چرا می گذری
وای از آن دم که به کوی تو بیفتد گذرم
به قلم زیبای : آنجلا راد ۹۵/۴/۱۲
https://telegram.me/Angella_sher
دیگر اشعار و دکلمه های شاعران سایت عشق زیبا
رهایی از علی جوکار همراه دکلمه بانو لیلی آزاد
غزل تنهایی از شهلا محمودی با صدای حسین زنهاری
دلنوشته نازنین از محمد عبادی (سالک) دکلمه مدرس زاده