شعر سایه شاعر مهناز محمودی
از سایه های زخمی و تنها گریزانم
از عشق های وامق و عذرا گریزانم
از شاخه هایی که همیشه نور می دزدند
محروم می دارند گل ها را گریزانم
تب کرده ام از حمله ی کابوس و موهومات
از خواب های سرد بی رویا گریزانم
از استعاذه ، نذر کردن یا دخیلی که
می خیزد از دلهای بی پروا گریزانم
یک شیشه از عطر خدا روی زمین بفرست
باری بگو آری ، از این اما گریزانم
دنبال انس و سایه ی همسایه می گردم
از سایه ی تنهای خود حتی گریزانم
شاعر : مهنازمحمودی
دیگر اشعار و دکلمه های شاعران و دکلماتورهای عزیز عشق زیبا
شعر درد شاعر جواد الماسی دکلمه رادان غریبی
شعر من شاعر غلامعباس سعیدی
شعر پروانه شدن شاعر محمد دری صفت
سوگ ماه شاعر استاد حسن اسدی شبدیز دکلمه لیلا موسوی
بازی شطرنج شاعر مینا کاظمی دکلمه زهرا عالمی