شعر به روز تلخ میخندم از احسان امیر سالاری (دکلمه)
به روز تلخ میخندم برای شب که چشمانت
بود در فال من شاید همان چشمان بارانت
غزلها گفته چشمانت غزلهایی که از دوری
تمام بیتهای آن شده درگیر توفانت
تو باریدی به شبهایی که یادم هست آن شبها
به آغوشی طلب میکردمت با بغض پنهانت
ولی اندوه چشمت را تو پنهان کردی آن لحظه
که سرمه میکشیدی تو به روی موجِ مژگانت
گمان کردی سکوتِ گریه ات را من ندیدم آه
چه کردی با دلم ای مه! شدم ویران ویرانت؟
تو میدانی که امشب ماه هم بغضی نهان دارد؟
کشیده سرمه ی ابری به روی هر دو چشمانت؟
که هق هق دارد امشب ماه با یک رعد می نالد
و می بارد به پشت ابر، چون چشمانِ گریانت
ببین عشقم تو بارانی و بی تایی برای من
بیا! بر دشت آغوشم بزن تا رو به پایانت
بیا چون تو بخندی ماه هم میخندد انگاری
سپیده سبزه میروید از آن لبهای خندانت
شاعر : احسان امیرسالاری
دکلمه : احسان امیرسالاری
دیگر اشعار شاعران سایت عشق زیبا
شعر بسیار زیبای مسافر باران از سعیدعلی پور
شعر بسیار زیبای عشق سفرکرده از محمدعبادی(سالِکـــــــــ)
داستان صوتی زیبای سنگ صبور فاطمه از بانو فرح امیدی
شعر بسیار زیبای تنهایی از نیما پارسا ( صبا )
شعرهای و دلنوشته های زیبا از سیدمحمد میری