شعر غريب آشنا شاعر طاهره داوری دکلمه زهره رضایی
واكنده ام من با دل خود سنگها را
ديگر نمى خواهم به دل مهر شما را
گفتم به دل عاشق شدن ممنوع ممنوع
بيرون بريز از ذهن خود عشق و وفا را
کوری نمى بينى دل دیوانه انگار
دست فراموشی سپرده عشق ما را
بگذار و بگذر از تمام خاطراتش
ديگرببر از يادت آن حال و هوا را
اين راه را هر بار رفته ، بازگشتى
بس كن نرو ديگر تو اين راه خطا را
وقتى غريبى مى كند آن آشنايت
بايد كه زد قيد غريب آشنا را
شاعر : طاهره داورى 96/4/6
دکلمه : زهره رضایی
تنظیم : عادل علاءالدینی
دیگر اشعار و دکلمه های شاعران و دکلماتورهای عشق زیبا
لعنت به من و دل شاعر جواد الماسی دکلمه فاطیما
میمیرم شعر و دکلمه علیرضا شتابی (باران)
شعر زخمه ی اندوه شاعر بانو لیلی آزاد