فلک شعر و دکلمه میمنت تولایی
بنازم ناز شصتت را فلک بردی تو خوابم را
گرفتی هستی من را گرفتی صبر و تابم را
زدی بر بستر آئینه صدها شاید و اما
به تاریکی کشیدی آسمان پر شهابم را
نهادم بر لب ساغر لبی تا بلکه آسوده
زمدهوشی ،می،شاید نبینم من سرابم را
چه دستخوش گرفتی از ،می ، و جام منِ خسته
به قحطی میزنی این چشمه های غرق آبم را
همه دلواژه های من شده هذیان تب آلود
ازاین خونابه ها هرگز ندیدم حال نابم را
مرا زادی فلک تا خون دل ریزی به جان من
دمت گرم ای بلند اختر زغم دادی لعابم را
شعر و دکلمه : میمنت تولایی
تنظیم : اکبر ترکان
دیگر اشعار و دکلمه های شاعران و دکلماتورهای عزیز عشق زیبا
شعر رسم عاشقی شاعر مریم قهرمانلو دکلمه سمیه
بهترین روزگار من شاعر امیر قاضی دکلمه علیرضا چولابی
بی تو شاعر سیده زهرا شفیعی دکلمه نگار هادی و فاطیما