اشعار کوتاه شاعر شبنم میرزایی وند
اشعار کوتاه شاعر شبنم میرزایی وند
شب
با هیچ کسی
صلح ندارد
مگر آغوش مکر
دستان حیله
که دندان میکشند
حیا را
آبرو را
مردم بخوابید
در شب هیچ خیری نیست..،
شبنم میرزایی وند
***
آب ها
گوشه ی مریض خانه درد میکشند
خسته از نبرد
زخم خورده
کسی مرهم بر زخمش نشد
مسکن میدهند
آبی که به این راحتی
به جوی باز نمیگردد…
شبنم میرزایی وند
***
سایه های موهوم
چنگ بر گلوی کبود
یک رابطه ی نیم جان
پاره پاره
پریشان
درد میپیچد
یک قربانی
عکسی تار بر صفحه ی حوادث صبح
دهن کجی میکند
شبنم میرزایی وند
***
خورشید را
با چشم احول عشق میکشم
جنگلی نه چندان انبوه
تعارض رنگ ها
من دیوانه ی طلوع تو ام…
شبنم میرزایی وند
***
کسی در عمق شکاف دیوار ها میلرزد
همیشه رازی میان دیوار مخفی است
نامه های چریکی
که همه در گلوی زمانه
مانده
بی انکه قی کند
مدام درد دارد سلول هایی
که همه شان نامه های چریکی میخوانند…
شبنم میرزایی وند
***
در پاییزی سرد
به جان خزان زده ام تابیدی
جانم ارام گرفت
بهار شدم
تابستان است
نیستی
در هنگام بلوغ
جانم در تنم نیست…
رو به خزانم
بهارم کجابی.?
شبنم میرزایی وند
***
شاعر : شبنم میرزایی وند
بیشتر بخوانید
وطن شاعر مهتا پناه
دلدادگی نویسنده مائده شائق
سکوت ممتد شاعر هما کشتگر
شاعر شدم نویسنده پریناز ارشد خوانش هلنا
دکلمه های بیشتر
بیوگرافی و شعرهای خارجی
شما بی نظیرید
با اخلاق ترین: )))