شعر دوست دکلمه و شعر بانو لیلی آزاد
بعدازاین راه من آنجاست،کاشانه ی دوست
شوکت ورونق وهم، ساغرو پیمانه ی دوست
من نه آنم که به مستی ره میخانه رَوَم
سبب آنجاست، سرمنزلِ جانانه ی دوست
پیرمیخانه بیآمد،به جهانم نگریست
ره رُوِ من شدو خلوتگهِ شاهانه ی دوست
سحرآتش زده ام خیمه ی غم را لیکن
برمن آتش زده آن نرگس مستانه ی دوست
صحبت ازمصلحتِ عشق نگویندبه غیر
نیک گویی، بُوَد آن منطق وافسانه ی دوست
هررفیقی سرِ خود بحرِ رفاقت ندهد
من مُریدم به همه، خصلت فرزانه ی دوست
شعر و دکلمه : لیلی آزاد
تنظیم و میکس : اصغر علی نژاد
دیگر اشعار و دکلمه های شاعران سایت عشق زیبا
لکنت شعر شاعر استاد کیوان محب خسروی
شعر خانه امید شاعر خورشید بیژن دکلمه مجید فانی